فیت گرافیت، مردی نفرین شده، با مهارت پرخوری، همیشه گرسنه است. تا اینکه روزی یک دزد را می کشد و قدرت و روح او را می بلعد. با این کار، گرسنگی واقعی او بیدار می شود. اگر فایت بتواند قدرت خود را کنترل کند، سرانجام ارباب سرنوشت خود خواهد بود.
در شهری از مردگان که مدتهاست ویران شده و به دور از تمدن بشری است، فرزند یک انسان زندگی میکند. نام او "ویل" است، و توسط سه روح، بزرگ شده است: جنگجوی اسکلتی پرشور، خون؛ کاهن مومیایی زیبا، مَری؛ و جادوگر شبحوار دمدمیمزاج ، گاس. این سه نفر به پسر عشق میورزند و هر آنچه که میدانند را به او میآموزند. اما یک روز، ویل شروع به پرسیدن کرد: "من کیستم؟" ویل باید رمز و رازهای سرزمین دورافتادهی مردگان را آشکار کند و گذشتهی مخفی ارواح را کشف کند. او باید عشق و رحمت خدایان خوب، و تعصب و دیوانگی بدها را بیاموزد. و وقتی همه چیز را بداند، پسر اولین قدم خود را در راه قهرمان (جوانمرد) شدن برمیدارد.
این انیمه داستان یک دختر یتیم جوان به اسم فنا هوتمن رو روایت میکنه. فنا روی جزیرهای بزرگ شده که امیدی نیست که به چیزی غیر از دارایی سربازهای امپراتوری بریتانیا تبدیل بشه. ولی فنا فقط یک یتیم ضعیف نیست. وقتی که گذشته مرموزش به سراغش میاد، فنا در رو به روش میبنده. هدفش اینه یک هویت جدید و عاری از محدودیت تشکیل بده و دنبال جایی بگرده که واقعا بتونه بهش تعلق داشته باشه و راز واقعی پشت کلمه رمزی عدن رو پیدا کنه.
زمانی خونآشامی به نام ونیتاس زندگی میکرد، که به علت متولد شدن زیر نور ماه آبی، مورد تنفر همنوعان خود بود، درحالیکه بیشترشان در شبی با ماه خونین رنگ به دنیا میآیند.غرق در ترس و تنهایی کتابی نوشت تحت عنوان «کتاب ونتیس»، یک گریمور نفرین شده، به امید اینکه این کتاب یه روز انتقامش رو از همه خونآشام ها بگیره. ونیتاس نو کارته نوئه رو دنبال میکنه، مرد جوانی که در قرن نوزدهم به صورت هوایی سفر میکنه به پاریس و هدفی در ذهن داره که اون پیدا کردن کتاب ونیتاسـه. حمله ناگهانی یک خونآشامباعث میشه تا ونیتاس مرموز بر بخوره، دکتری متخصص خونآشامها که، انسان معمولی بودنش بیشتر از هر چیز برای نوئه جای تعجب داشت. یک دکتر مرموز که هم نام هم نوشتههای بدنام ونیتاس رو به ارث برده و از گریمور برای درمان بیمار هاش استفاده میکنه، ولی پشت این رفتار مهربانانهش نیت نسبتا شیطانیتری وجود داره...
داستان در اواسط دوره موروماچی، دهه 1470 بعد از جنگ اونین و بونمی شروع میشه. داستان در نوتو پنینسولای خیابان هوکوریکو شروع میشه. شخصیت اصلی (هیاکیمارو) که 48 بخش بدنش رو نداره یه بدن مصنوعی میگیره که 48 هیولایی که بدنش رو گرفتن رو نابود کنه.
کاگیاما شیگئو ملقب به آ.کی.آ اوباش یک رتبه ی هشتمی در استفاده از توانایی های ذهنی و روانی! او از کسایی بود که وقتی بچه بود میتونست قاشق خم کنه و با قدرت ذهنش اشیاء را جا به جا کنه اما کم کم دیگه از قدرت هاش استفاده نکرد چون نمیخواست جلوی دید منفی مردم بیشتر از این قرار بگیره و در حال حاضر تنها چیزی که میخواست دوست شدن با دختری به اسم تسوبومی بود یکی از همکلاسی هاش! با تمام توانی که برای پوشوندن قدرتش از همه گذاشته بود مثل هر روز به زندگی روزمره ی خودش ادامه می داد و سعی می کرد در راه هدفش حرکت کنه!!
داستان در سال 2138 اتفاق می افتد ، عصری که در آن بازی های واقعیت مجازی در اوج خود هستند. روزی یک بازی آنلاین محبوب به نام ایگدراسیل را تعطیل می کنند اما شخصیت اصلی داستان “مومونگا” تصمیم میگیرد از بازی خارج نشود. مومونگا به عنوان قوی ترین جادوگر به شکل یه اسکلت در می آید. جهان به عوض شدن ادامه می دهد و شخصیت های غیر بازیکن (NPC) ها دارای احساسات می شوند. مومونگا بدون والدین یا دوستی یا موقعیتی در جامعه ، تلاش می کند تا بر جهان تازه ای که بازی بوده چیره شود.
داستان درباره ۷ شوالیه به نام های Seven Deadly Sin یا هفت گناه کبیره است که وظیفه حفاظت از پادشاه رو به عهده دارن. شوالیه های مقدس به اونها تهمت خیانت می زنن و اونا از دربار اخراج میشن. پرنسس الیزابث متوجه میشه که این تهمت یه دروغ بوده و شوالیه های مقدس این نقشه رو کشیدن تا بتونن پدرش رو بکشن و تاج و تخت رو بدست بیارن. ولی دیگه برای هر اقدامی خیلی دیر شده و شوالیه های مقدس نقشه خودشون رو عملی میکنن. حالا پرنسس الیزابت باید دنبال ۷ شوالیه Sin بگرده تا بتونه با کمک اونا تاج و تخت رو پس بگیره. ولی وقتی با اولین شوالیه، Meliodas، مواجه میشه در کمال تعجب می بینه که اون یه پسر بچه است که همراه یه خوک سخنگو یه کافه رو می گردونه و حتی یه شمشیر هم با خودش نداره.
داستان انیمه به صدها سال قبل باز میگردد. جایی که انسانها بدست تایتانها کشته میشدند اما عده اندکی از آنها موفق شدند در شهری با دیوارهای بسیار بلند (حتی بلندتر از بزرگترین تایتانها) پناه بگیرند و جان سالم بدر ببرند. صد سال به همین منوال میگذرد تا اینکه...
انیمه "هنر شمشیرزنی آنلاین" را می توان سبک متفاوتی از بین انیمه های ژاپنی دانست . در این انیمه زیبا ماجرا در آینده یعنی سال ۲۰۲۲ اتفاق می افتد. سالی که بشر پس از مدت ها تلاش موفق می شود تا تکنولوژی تولید کند که به وسیله آن می تواند انسان ها در دنیای مجازی قرار داده اما تمامی حس های انسان را نیز فعال نگه دارد. در این بین شرکت های بازی سازی به این سیستم روی می آورند و کنسولی با نام Nerve Gear ساخته می شود که در اولین روز شروع به کار آن ۱۰ هزار نفر وارد بازی و به رقابت با یکدیگر می پردازند. در این بین متوجه می شوند که امکان خروج از بازی امکان پذیر نیست و بعد از مدتی یکی از ناظرین بازی به آن ها اطلاع می دهد که در صورت شکست در این بازی، کنسول مغز شما را منفجر و شما را خواهد کشت. تنها راهی که کاربران از این ماجرا نجات پیدا می کنند این است که بازی را تا انتها ادامه و پیروز آن بشوند.