داستان در مورد تجدید دیدار چند همکلاسی در دوران دبیرستان است. داستان قتلی که در طول یک شب روی داده در هر یک از اپیزودها از زاویهی دید شخصیتهای مختلف بازگو میشود و هر یک از آنها فرمت بصری و ژانر متفاوتی خواهد داشت.
دختری 17 ساله که بین ریشههای رومیاش و فشار دوستانش گیر کرده است، علیرغم قوانین سختگیرانه والدینش، آرزو دارد که یک نوازنده هیپهاپ شود.
سه تایتان اعصار (ژولیوس سزار، اسکندر مقدونی و کلئوپاترا) را در مستند جدید به نمایش میگذارد و بحث میکند که آیا ویژگیهای آنها به جای ضعف، نقاط قوت هستند یا خیر.
گلسویز، یکی از خانواده های برجسته کاپادوکیه، پس از بازگشت پسر بزرگشان آتش از آمریکا گرد هم آمدند. آتش که پدرش را در سنین جوانی در یک حادثه رانندگی از دست داده بود، بدون سر تعظیم به اقتدار پدربزرگش اومر، خانه را ترک کرد و سال ها بعد به درخواست مادرش گلفم، همراه با برادرانش یامان و اوکان به خانه بازگشت. تا کسب و کار خانوادگی را از پدربزرگش به دست بگیرد و گسترش دهد. اکنون زمان اتحاد برای آتش، یامان و اوکان است. یامان پس از بازگشت برادرش تصمیم می گیرد از معشوقش فرای خواستگاری کند. در حالی که فرای و یامان برای ازدواج لحظه شماری می کنند و با به خطر انداختن همه چیز به عشق بزرگ خود اعتراف می کنند، یک تراژدی همه تعادل ها را به هم می زند. فرای و یامان در جاده های خطرناک پر از عشق، اشتیاق، انتقام و ظلم در شرف گم شدن هستند. از طرف دیگر، آتش، دشمنان جدیدی پیدا می کند و با تصمیمات رادیکالی که برای محافظت از همه کسانی که دوستشان دارد و خانواده اش، با برادرانش مقابله می کند...
کارمندان نودلفروشی در روز و شکارچیان شیاطین در شب، از تواناییهای ویژهای برای تعقیب ارواح بدخواه که انسانها را شکار میکنند استفاده میکنند.
این سریال داستان ماجراجوییهای خطرناک و همچنین پر از بدبختی یک پرنسس به نام بین را دنبال میکند. او در این ماجراجویی تنها نبوده و قرار است یک الف خوب و چابک و یک موجود عجیب همراهش باشند. در طی این مسیر پر از مانع ، این سه دوست عجیب و غریب قرار است با غولهای بزرگ ، روحها ، ترولها ، شیرماهیها و بسیاری از موجودات ترسناک دیگر روبرو شوند و…
این در مورد اتفاقات قابل توجهی است که پس از ازدواج دوغا و فاتح، فرزندان دو خانواده با فرهنگ های مختلف، در یک ازدواج برق آسا رخ می دهد.
یک دختر جوان به نام آلیس هارت را دنبال می کند که دوران کودکی خشونت آمیزش سایه ای تاریک بر زندگی بزرگسالی او می اندازد.
لورنا بردی یک روز صبح از خواب بیدار می شود و جسدی را در خانه اش پیدا می کند که نمی داند زن مرده کیست. او به خودش شک دارد، زیرا مدت هاست از حملات شدید راه رفتن در خواب رنج می برد.