داستان سریال درباره پدربزرگ ماجراجویی به نام ریک است که بعد از مدت ها به کانون خانواده برگشته است. او که شخصیت نامتعادلی دارد، وقت خود را صرف اختراعات عجیب و غریبی می کند و به تازگی هم توانسته وارد دنیاهای موازی مختلف با موجوداتی عجیب الخلقه شود و برای پیشبرد اهدافش در این مکان ها و آزمایش نتیجه اختراعات مختلفش از "مورتی" که علاقه چندانی به ورود به این ماجراجویی ها ندارد، کمک می گیرد که موجب دردسرهای فراوانی برای مورتی می شود...
دانشجوی خجالتی با رویای فراموش شده قهرمان بودن، زمانی که یک نگهبان مرموز او و یک هنرمند جوان را برای مبارزه با جرم و جنایت در دنیایی که قدرت های فوق العاده رایج اند اما قهرمانان واقعی کمیاب، دعوت می کند، هدف جدیدی پیدا می کند...
در سال 198 دوران خورشیدی در توکیو، آتش نشانی ویژه با پدیده ای به نام احتراق خود بخودی انسان مبارزه می کند، که در آن انسان ها به جهنم های زنده ای تبدیل می شوند که جهنمی خوانده می شوند. برخلاف جهنمی هایی که اولین نسل از موارد احتراق خودبخودی انسان هستند، نسل های بعدی توانایی دستکاری شعله ها را حین نگه داشتن فرم انسانی دارند. شینرا کاساکابه، جوانی که توانایی مشتعل کردن ارادی پاهایش دارد و ردپای شیطان نامیده می شود، به جوخه مبارزه با آتش 8 ملحق می شود که از دیگر افراد استفاده کننده از شعله ها تشکیل شده و تلاش می کنند تا هر جهنمی که با آن مواجه می شوند را خاموش کنند. فرق های جهنمی را ساخته، شیرا شروع به پرده برداشتن از حقیقت درباره آتش مرموزی می کند که باعث کشته شدن خانواده اش در 12 سال پیش شده.
مائومائو با پدر داروسازش زندگی آرامی داشت. تا اینکه یک روز به عنوان یک خدمتکار پست به کاخ امپراتور فروخته شد. اما او برای زندگی مطیعانه در میان سلطنتها ساخته نشده بود. بنابراین وقتی وارثان امپراتوری بیمار میشدند، او تصمیم گرفت که وارد عمل شود و درمانی پیدا کند! این کار او چشم جینشی، یک مقام زیباروی کاخ را به خود جلب کرد که او را ترفیع داد. حالا او در حال ساختن نام خود با حل کردن رازهای پزشکی است!
هاروکا ساکورا علاقه ای به افراد ضعیف ندارد، فقط قوی ترین مبارزان. هاروکا با شروع در Furin High، مدرسهای که به خاطر دانشآموزانی که از شهر خود محافظت میکنند، معروف است، به دنبال مبارزه برای رسیدن به قله است.
ماروین فلوت، که ممکن است بزرگترین کارآگاه تاریخ باشد، یک راز دارد که هنوز نمی تواند آن را کشف کند: خانواده اش. او از هر راهی پیروی می کند تا خودش را با همسر سابقش که هرگز از عشق ورزیدنش دست برنداشت، نجات دهد.
همبرگر فروشی باب در واقع یک مرکز خانوادگی متعلق به تمام خانواده ی باب می باشد که آن ها اداره اش می کنند و سریال حول محور ماجراهای روزانه آنها می باشد...
در سال ۲۰۵۲ میلادی، جهان در صلحی بیسابقه به سر میبرد که داروی مُسکن «هاپونا»، ساختهی دکتر عصبشناس، اسکینر، نقشی اساسی در برقراری آن داشت. هاپونا که به عنوان یک «داروی معجزهآسا» بدون هیچ عارضهی جانبی شناخته میشد، به سرعت در سراسر جهان توزیع گشت و انسانها را از درد رهایی بخشید. اما روزی، خالق این دارو، دکتر اسکینر، به طور ناگهانی ناپدید شد و کسی از محل اختفای او خبر نداشت. سه سال بعد، اسکینر دوباره ظاهر شد، اما این بار نه به عنوان یک ناجی، بلکه همچون اهریمنی که قصد نابودی جهان را در سر داشت...
در دنیایی پر از قهرمانان درخشان، این اعتماد طرفداران است که قهرمانان را به ابرقهرمان تبدیل می کند. اگر قهرمانی اعتماد مردم را از دست بدهد، توانایی های ویژه خود را از دست می دهد. ارزش اعتماد جمعآوری میشود، کمیت میشود و برای تعیین رتبه قهرمان که روی مچ دست نمایش داده میشود، استفاده میشود. هر دو سال یکبار، قهرمانان برتر به یک تورنمنت می روند تا بجنگند، ارزش های اعتماد جدیدی را تعیین کنند و رتبه خود را کسب کنند.