سریال ماجرای پنج دختر نوجوان که یک بازی به ظاهر بی خطر به نام Light as a Feather, Stiff as a Board را در یک جشن تولد خسته کننده انجام می دهند ولی ناگهان چیزی اشتباه پیش می رود و دخترها شروع به مردن در راهی که قابل پیش بینی بود می کنند و بازماندگان مجبور به فهمیدن این قضیه می کنند که چرا آنها هدف قرار گرفتند و اینکه آیا آن نیروی شیطانی که شکارشان می کند یکی از خودشان است یا نه
دو برادر که در اواخر دهه 1980 از خیابان های متلاشی جنوب غربی دیترویت برخاسته و یکی از تأثیرگذارترین خانواده های جنایتکار را در این کشور به دنیا آوردند.
جوزو فوجیماکی، مردی که از قانون گریخته، با تهدید به افشاگری مجبور به حضور در یک مبارزه مرگبار میشود. او باید در این میدان نبرد، با مبارزان ماهر و خطرناکی روبرو شود.
ویل، وارث عصبی و بیصلاحیت یک زنجیره تعمیر خودرو، علیرغم شکنجههای مداوم از سوی پسر عموی و کارمندش، شین، تلاش میکند تا تجارت پدرش را تغییر دهد.
داستان سریال دربارهی زندگی مرد جوانی به نام شان مورفی است که در شهر کوچکی زندگی میکند. او که مبتلا به سندروم ساوانت اوتیسمی میباشد ، یک رزیدنت بخش اطفال است که با توجه به ناتوانی پیشرفتهاش ، علیرغم اینکه یک رزیدنت نابغه به شمار میرود و با مهارت به درمان اطفال میپردازد ، در زندگی دچار مشکلاتی مانند برقراری ارتباط اجتماعی میباشد. او برای اینکه بتواند یک جراح کودکان شود با تلاش خود و با کمک دوستانش بر ناتوانیهای خویش غلبه میکند و موانع را کنار میزند...
فکر میکنی میتونی برقصی (So You Think You Can Dance) نام یک مجموعه تلویزیونیست که از شبکه FOX پخش می شود. در واقع مجموعه این مجموعه مسابقه ای است میان شرکت کنندگان آن که هر کدام در یکی از انواع رقص ها مهارت دارند (یا فکر میکنند مهارت دارند). شرکت کنندگان از هر جنس و هر نژاد و با هر سبک موسیقی و رقص، در این مسابقه هنر نمایی می کنند و صحنه هایی اعجاب انگیز از توان بدنی یا خنده دار از حرکات مضحکی که به نظر خودشان زیباست ارائه می نمایند. سه داور (هیئت داروری مسابقه) بر رقص آنان نظارت دارند و در پایان بر اساس نمراتی که آنان به رقصنده ها میدهند، نفر یا تیم برتر انتخاب میشود و جایزه های ارزنده ای به آنان تعلق می گیرد...
در مواجهه با یک تهدید که می تواند آزمایشگاه جنایت را از بین ببرد ، یک تیم درخشان از محققان پزشکی قانونی باید از دوستان قدیمی استقبال کرده و تکنیک های جدیدی را برای حفظ و اجرای عدالت در شهر به کار گیرند.
ویلیام عاشق عروس دخترش، آنا می شود که در تلاش است هر دو رابطه را حفظ کند، اما حقیقت همیشه آشکار می شود و کسی صدمه می بیند.
روبی دانشجوی بورسیه زودباور ناخواسته شاهد یک راز در تالار مکستون است. جیمز، وارث میلیونر متکبر، مصمم است که او را ساکت کند، اما درگیری آنها جرقه ای غیرمنتظره بین آنها ایجاد می کند.
در سال 1922، کنت روستوف خود را در مسکو و در سمت اشتباه تاریخ می بیند. حزب کمونیست موافقت می کند که او زنده بماند، اما او هرگز اجازه ندارد تا روزی که می میرد پایش را بیرون از هتل متروپل بگذارد.