در سال 1971، چهار زن از هنجارهای فوق محافظه کارانه سرپیچی کردند و به اولین نیروی پلیس زن مکزیک پیوستند - اما متوجه شدند که این یک ترفند تبلیغاتی برای منحرف کردن رسانه ها از یک قاتل زنجیره ای است. با افزایش تعداد اجساد، آنها پیمان می بندند تا قاتل را به دست عدالت بسپارند.
هفت سال پس از آن که زمین تبدیل به یک کره ی یخ زده و بایر شده است، بازماندگان انسان ها در یک قطار ساکن شده اند که هرگز متوقف نشده و کره ی زمین را دور می زند...
سریال انیمیشنی با الهام از اساطیر نورس. گرگ و میش خدایان به رویدادهایی اشاره دارد که منجر به نابودی میدگارد و آسگارد و سپس مرگ بیشتر خدایان Æsir و Vanir در نبرد نهایی علیه شیطان، نیروهای طبیعت و غولها شد.
کانگ بیت نا قاضی فوق العاده زیباست، اما در زیر ظاهر بی عیب و نقص خود، رازی تاریک پنهان می کند - او یک شیطان است. ماموریت او شکار و کشتن افراد شروری است که دیگران را به سمت مرگ سوق می دهند و در اعمال خود فکر نمی کنند و غیرقابل بخشش هستند. پس از اجرای حکم خود، روح آنها را به جهنم محکوم می کند. با این حال، وقتی با هان دائون، کارآگاهی با رفتاری گرم و ملایم روبرو می شود، زندگی او تغییر غیرمنتظره ای پیدا می کند. به عنوان یک کارآگاه، ذهن او تیزبین است و حس مشاهداتی دارد. هان دائون علیرغم مهربانی ظاهری خود، دردی عمیق و نادیده را در خود دارد. ملاقات آنها مجموعه ای از اتفاقات را رقم می زند که عمیقاً زندگی هر دوی آنها را تغییر می دهد.
تالکوت گارلند را دنبال می کند که زندگی آرامش با مرگ پدرش به هم می ریزد. ماریا دنتون، روزنامهنگار سابق و نظریهپرداز توطئه سرسخت، نحوه مرگ او را زیر سوال میبرد و فکر میکند قربانی بازیهای ناپسند شده است.
زمان رو به اتمام است. وقتی هکرها قطاری را به سمت مرگ و نابودی می فرستند، آیا دو غریبه می توانند قبل از رسیدن به مقصد نهایی آن را متوقف کنند؟
این سریال جنبهای از رم را بررسی میکند که هرگز گفته نشده است: خون و ورزش در دنیای تماشایی، پیچیده و البته فاسد ورزشهای گلادیاتوری در روم باستان، جایی که ورزش، سیاست و تجارت با هم تلاقی میکنند.
توی سرزمینی که هیچ جادویی توش نیست، سرزمینی که قویترها قانون تعیین میکنند و ضعفا مجبورن پیروی کنند، سرزمینی که پره از گنج و زیباییهای وسوسهانگیز، ولی در عین حال توش کلی خطر غیرمنتظره در کمینه؛ سه سال پیش، Xiao Yan، کسی که از خودش مهارتهایی به نمایش گذاشت که توی چندین دهه کسی به چشم ندیده بود، یهویی همهچی رو از دست داد؛ قدرت هاش، اعتبار خاندانش، قولی که به مادرش داده بود. و این وسط نامزدیش هم بهم میخوره و اوضاع درهم میشه...