یک مامور اطلاعاتی آرژانتینی به یک جامعه یهودی نفوذ می کند. او قصد دارد اطلاعاتی را جمع آوری کند که گفته می شود برای انجام دو مورد از بدترین حملات تروریستی در تاریخ آمریکای لاتین که بیش از 100 کشته برجای گذاشته، استفاده شده است.
به سرنوشتت لبخند بزن داستان زندگی دو دختر جوان که در پرورشگاه بزرگ شدن رو نقل میکنه. ادا و یارن که در یک پرورشگاه در بورسا بزرگ شدن، همدیگه رو خواهر هم دونستن. یارن دوست داره کنکور بده و از پزشکی قبول بشه ولی ادا حتی دبیرستان رو هم نیمه تموم رها کرد. این دو دختر جوون که 18 ساله شدن و به سن قانونی رسیدن، میخوان برای خودشون یه زندگی بسازن. ادا و یارن یه روز به یه پارتی خونگی میرن و اون پارتی زندگی جفتشونو بشکل غم باری تغییر میده…
پس از وقوع فاجعه در زمین، یک زیست شناس دریایی در یک ماموریت تحقیقاتی زیردریایی باید برای زنده ماندن با خدمه مبارزه کند زیرا یک توطئه آشکار می شود.
شینپی آجیرو که دوست دوران کودکی اش اوشیو کوفونه درگذشت، پس از دو سال برای اولین بار به زادگاهش باز می گردد. بهترین دوست او، سو هیشیگاتا، مشکوک است که با مرگ اوشیو مشکلی پیش آمده است و ممکن است فرد دیگری بمیرد.
در جناح شرقی کاخ سفید، بسیاری از تاثیرترین و در حال تغییر ترین تصمیمات تاریخ از دید پنهان شده اند که توسط خانم های اول کاریزماتیک، پیچیده و پویای آمریکا گرفته شده است.
آخرین کلمات مرموز یک مرد در حال مرگ، بابی جونز، و دوست اجتماعی او، لیدی فرانکی درونت را به ماجراجویی حل جرم میفرستد.
آشیتو آئوی یک فوتبالیست جوان و مشتاق اهل یک شهر پشت آب در ژاپن است. امیدهای او برای ورود به دبیرستان با یک باشگاه فوتبال خوب زمانی از بین می رود که در جریان یک مسابقه حساس برای تیمش حادثه ای ایجاد می کند که منجر به باخت و حذف آنها از مسابقات می شود. با این وجود، او چشم شخص مهمی را که اتفاقاً از توکیو به این کشور سفر کرده بود، جلب می کند. اوضاع برای آشیتو چگونه پیش خواهد رفت؟
عمر که بعد از مرگ پدرش تصمیم به دکتر شدن گرفت، در یک بیمارستان دور از شهر با یک جراح معرکه به اسم هاکان که خودشو وقف درمان بیماران کرده بود و دکتر ایده آلیستی به اسم لیلا آشنا میشود…
وقتی دفنه باردار شد، تنها کسی که از شوهرش سینار خوشحال بود، خدمتکارشان مریم بود. و وقتی مریم اعلام کرد که او هم باردار است، دفنه به وجد آمد! رابطه آنها همراه با بارداری آنها بیشتر شد و این دو زن جوان پیوند خاصی را ایجاد کردند. بنابراین وقتی کودک دفنه ربوده شد، او برای حمایت به مادر همکارش مراجعه کرد. تنها مشکل: مریم هرگز باردار نبود و او کسی بود که فرزند دفنه را دزدید. همانطور که دفنه با کابوس هر مادری روبرو می شود، ازدواج او همراه با سلامت عقل او مورد آزمایش قرار می گیرد. او توسط شوهر سابق مرموزش که برای یافتن فرزندش تلاش های خارق العاده ای انجام می دهد، کمک می کند. و در تمام مدت مریم در کنار دفنه باقی می ماند و خود را به عنوان یک دوست نشان می دهد در حالی که او پلیس را در جستجوی نوزادش تماشا می کند.