چهار مرد و زن که در یک بانک کار میکنند، درگیر یک عاشقانه پیچیده میشوند، زیرا میفهمند تا چه حد برای عشق مایل هستند پیش بروند.
یون هیون وو، که به مدت یک دهه به یک خانواده بزرگ وفادار بوده است، در چارچوب اختلاس قرار گرفته است. او توسط کارفرمایانش به قتل می رسد، اما خود را در جسد کوچکترین پسر خانواده، جین دوجون می بیند. او تصمیم می گیرد از خانواده انتقام بگیرد و کنگلومرا را تصاحب کند.
داستان سریال در سال 1987 زمانی که کره جنوبی توسط حکومت دیکتاتور اداره می شد، می گذرد. ایم سو هو و اون یونگ رو هر دو دانشجو میباشند. روزی سو هو، غرق در خون، به ناچار به خوابگاه دخترانهای پناه می برد. در آنجا یونگ رو علیرغم خطر زیاد تصمیم میگیرد به او کمک کند…
پارک جه اون (Song Kang) دانشجوی هنر است که در ظاهر با همه خوب و خوش اخلاق است اما در واقع نسبت به دیگران بی تفاوت است و نمیخواهد رابطه عاشقانه با کسی برقرار کند. تا اینکه به طور غیر منتظره ای عاشق یو نا بی (Han So Hee) می شود…
لی دونگ شیک (Shin Ha-Kyun) که قبلا یک کاراگاه توانا و ماهر بود طی اتفاقی از زندگی پرهیجانش فاصله گرفته و در پست پلیس در یک شهر کوچک مشغول و تمام کارهای خسته کننده ایستگاه را انجام میدهد ، اما یک روز هان جو وون (Yeo Jin-Goo) که یک کارگاه نخبه است و پدرش مسیر کوتاهی برای رسیدن به سمت رییس پلیس ملی شدن دارد به همان ایستگاه منتقل شده و ریاست آنجا را به عهده میگیرد. آنها با یک قتل که مربوط به پرونده قتل های سریالی 20 سال پیش است و زندگی لی دونگ شیک را تغییر داده ، مواجه میشوند و آرامش آن شهر از بین میرود ، بنابراین تلاش میکنند تا با کمک هم این پرونده را حل کنند …
یون جین آه یه زن مجرد سی ساله است. اون به عنوان سرپرست در یک شرکت قهوه کار می کنه.اون آدم بی خیالیه اما از درون احساس تهی بودن می کنه. سئو جون هی برادر کوچیکتر بهترین دوستش سئوکیونگ سانه. بعد از تموم کردن کارش در خارج ازکشور به کره برگشته.برای یون جین آه اگرچه اون فقط یه بچه به نظر می رسید، اما حالا براش آدم متفاوتیه.
پارک سائه روی (پارک سئو جون)، جوانیست که در در روز اول مدرسه، همکلاسی خود جانگ گئون وون (اهن بو هیونگ) را که درحال قلدری برای دیگر دانش آموزان بود، کتک میزند. از طرفی مدیر همان مدرسه و رئیس رستورانی که پدر پارک سائه روی در آن کار میکند، پدر جانگ گئون وون است. او از پارک سائه روی میخواهد از پسرش عذرخواهی کند اما او قبول نمی کند به همین خاطر او را از مدرسه و پدرش را از رستوران اخراج می کند. کمی بعد پدر پارک سائه روی در تصادفی با جانگ گئون وون کشته می شود و پارک سائه روی نیز از روی عصبانیت جانگ گئون وون رو کتک میزند و کمی بعد دستگیر شده به زندان می افتد. بعد از آزاد شدن از زندان پارک سائه روی تصمیم میگیرد از خانواده جانگ، با راه اندازی رستوران خودش در ایتوان سئول، انتقام بگیرد …
این داستان در اواخر دوره ی گوریو و اوایل دوره ی چوسان اتفاق می افتد، وقتی دو دوست بخاطر اختلاف نظر درباره کشور خود، دشمن یک دیگر میشوند. سو هوای فرزند فرمانده سو گئوم میباشد . وی جنگجوی ماهریست که در مقابل بی عدالتی سکوت نمیکند. او زندگی بسیار سختی دارد اما با این حال بازم لبخند میزند. از طرفی نام سان هو فرزند زنی از طبقه پایین، فردی باهوش و با استعداد میباشد که سعی میکند تا امتحان خدمت سربازی را قبول شود کسی که رویایش را بخاطر رسوایی فساد پدرش از دست داده حالا نیز به علت یک سوتفاهم وارد یک درگیری با سو هوای میشود…
کانگ می ره بخاطر چهرش شخصیتی خجالتی داره و به همین خاطر در مدرسه مورد آزار اذیت واقع میشده. حالا او بعد از تحمل یک جراحی پلاستیک زیبا شده ولی هنوز خجالتی باقی مونده. در سال اول دانشگاه با دو کیونگ سونگ آشنا میشه کسی که مردم رو از روی ظاهر قضاوت نمیکنه و …
کانگ دونگ گو (کیم جونگ هیون) رویاش تبدیل شدن به یه کارگردان فیلمه، ولی خیلی بدشانسه. چون جونکی (لی یی کیونگ) میخواست جا پای باباش بذاره و بازیگر قهار شه ولی الان یه بازیگر کوچیکیه. بونگ دو شیک (سون سئونگ وون) اینهمه راه کوبیده اومده سئول تا نویسنده سناریو شه ولی هیچی واسش آسون نیست این سه مرد، مهمون خونه ی وایکیکی رو در ایتاونِ کره جنوبی دایر میکنن. مهمون خونشون ورشکسته میشه و بعدش یه بچه مرموز و یه مادر مجرد در وایکیکی پیداشون میشه.