گونش سی و پنج ساله است. سه بچه داره . اهل ازمیر است گونش معلم ادبیات است گونش با شخصیتی که اختلاف نظر هفده سالگی دارد آشنا میشود . دخترهای دوقلویش نازلی ، سلین و با دختر کوچیکش پری که دو سال از آنها کوچکتر هست به تفاهم میرسد سپس هالوک مرت اوغلو که اهل استانبول است برای یک کاری در مقابل گونش قرار میگیرد، هالوک و گونش عاشق همدیگه میشوند . پیشنهاد ازدواج دادن هالوک در یک زمان کوتاه گونش را غرق خواهد میکند . گونش میخواد پیشنهاد ازدواج رو قبول کنه اما این وسط یه مشکل کوچیکی است و اونم اینکه دختران گونش از وجود هالوک خبر ندارند یکی از دوقلو ها نازلی با این ازدواج مخالفت میکند سلین هم این ازدواج رو هم برای مامانش و خودش فرصت خوبی میدونه و قبول میکنه و کوچکترین دخترش پری هم میگه انتخاب خوشحال کننده مامانش ، اون رو هم خوشحال میکنه با وجود همه مشکلاتی که نازلی بار می آورد هیچ چیزی هالوک رو بیخیال گونش نمی کند . گونش و دخترهاش مثل بمب وسط زندگی خانواده مرت اوغلو میشوند . خانواده مرت اوغلو به اندازه ای که از بیرون …
Grace و Frankie که به دلیل سال ها رقابت، با یکدیگر رابطه سردی داشته و به هم به عنوان دشمنی سر سخت نگاه می کنند با شنیدن خبری شوک آور زندگیشان برای همیشه تغییر می کند. همسرانشان Robert و Sol وارد رابطه ای عاشقانه با یکدیگر شده و قصد ترک آنها و ازدواج با یکدیگر را دارند. اعلام علنی این تصمیم ناگهانی هر چهارنفر آنها را که اکنون به سن سالخوردگی رسیده و هفتمین دهه از زندگیشان را تجربه می نمایند با شرایط عجیب و دشواری مواجه می نماید....
یوکیهیرا سوما رویای تبدیل به بهترین آشپز را دارد . او در رستوران پدر خود در حال کار است و از یوکیهارو فارغ التحصیل میشه ، یک روز پدر او یوکیهیرا جویچیرو تصمیم به بستن رستوران خود می گیرد تا در اروپا آشپزی کند در حالی که او لگدمال شده بود ، روحیه سست شده سوما پا به مبارزه طلیده شدن توسط فارغ التحصیل نابغه کالجی به نام جویچیرو دوباره زنده شد . آیا او می تواند پیروز شود ؟ در آکادمی که در سال تنها ۱۰% از دانشجو هاش قبول می شود.
چهار دوست مجرد بصورت غیرمنتظره ایی زندگیشان در خانهای در شهر کوئینز نیویورک به یکدیگر گره خورده...
قهرمان سریال لیو مور (رز مکلور)، یک دانشجوی پزشکی است که در مییابد زامبی بودن مزایایی دارد و از آنجایی که می تواند از مغز انسان ها تغذیه کند تا کنترل خودش را به دست بگیرد، تصمیم می گیرد به پلیس ها از این راه کمک کند و ماجراهای جالب و تازه ای را تجربه کند...
Kimmy که به همراه چهار دوست خود برای مدت پانزده سال در یک پایگاه زیر زمینی در ایندیانا تحت لوای فرقه ای آخرالزمان گرا به دور از تکنولوژی های نوین زندگی کرده است توسط پلیس نجات داده می شوند و پس از آنکه تبدیل به تیتر یک رسانه ها می شوند جهت حضور در برنامه تلویزیونی پر بیننده ای به نیویورک دعوت می شوند.اما Kimmy که سال های زیادی از زندگیش را از دست رفته میبیند پس از برنامه از بازگشت به ایندیانا خودداری کرده و تصمیم می گیرد تا با گشت و گذار در نیویورک علاوه بر گذراندن دورانی خوش با تغییرات دنیا در این سال ها آشنا شود.ولی مشکل از جایی شروع می شود که او در این دنیای غریبه برای ادامه زندگیش به شغلی و محلی برای خواب نیاز دارد اما آشنایی و هم خانه شدن او با مرد عشق بازیگر شدنی به نام Titus او را در مسیر جدیدی قرار می دهد.
داستان این سریال کمدی که شبیه فیلم های کمدی مستقل آمریکاییست، درباره شخصي به نام "فيل ميلر" است كه تنها بازمانده كره زمين است. او قبلاً یک انسان معمولی بوده که خانواده اش رو دوست داشته و از شغلش متنفر بود. اما الان او تنها امید بشریت است...آیا او موفق می شود شخص دیگری را زنده بر روی کره زمین پیدا کند؟ لازم به ذکر است که اين سريال با ايده اورجينال منحصر به فردش شبيه هيچ سريالي نيست.
داستان سریال بر دو کاراگاه متمرکز است که همکار یکدیگرند ولی از دیدگاه های بسیار متفاوتی برخوردارند. آنها باید به این سوال میان خود پاسخ دهند که بدبین بودن، دو رو و حیله گر بودن برای پاک کردن خیابان های شهر Battle Creek (از شهرهای ایالت میشیگان) از وجود جنایتکاران و مجرمان آن هم بدون داشتن منابع و نیروهای لازم مناسب است یا اینکه بر عکس؛ بیریایی و پاک بودن، اعتماد کردن و استفاده کردن از منابع و نیرو لازم است؟
داستان سریال در مورد زنی با نام "کیسی نایتینگل" و دخترش "گریس" میباشد, داستان از جایی شروع میشود که این مادر و دختر با قدرت جادویی که دارند توجه همسایگان جدید خود از جمله "دکتر سم" و پسرش میشوند و...