النا بیاندا که برای یافتن شوهر برای سه خواهر ثروتمند استخدام شده است، وارد دنیایی از عشق، رسوایی و دسیسه های کمیک در اواخر قرن نوزدهم می شود.
با زیرنویس چسبیده
در سال ۱۹۹۹، یک زرگر به زادگاهش بازمیگردد. این بازگشت خاطرات عشق تابستانی او را با یک خیاط که ۲۵ سال پیش اتفاق افتاده بود، زنده میکند. با وجود اختلاف سنی بین آنها، زرگر سوگند یاد میکند که داستان عشقشان را بازنویسی کند، اما پس از بازگشت برای یافتن خیاط با مشکل مواجه میشود.