سابرینا، نویسنده، در یک هتل لوکس اقامت میکند تا خاطراتش را بنویسد. او در بار با ایان آشنا میشود و کاری میکند که ایان فکر کند او ثروتمند است. در واقع، ایان منشی است که وانمود میکند از اشرافزادگان است و در عین حال نمایشگاه جواهرات سلطنتی را مدیریت میکند.
در نمایش سالانهی کریسمس شهر، اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد. شش جوان شیطان با ایجاد آشوب، همه برنامهها را به هم میریزند و باعث شگفتی و تعجب همه میشوند.
یک مرد خاطراتی از یک برنامه مرموز تلویزیونی که در دهه 80 در دوران کودکی اش پخش میشد را به یاد می آورد و به آن وسواس پیدا کرده است. سوء ظن او در مورد شخصیت آن برنامه گهگاه بصورت کابوس های دهشتناک و کشندهیِ دوران کودکی به سراغش می آید...