فرانک جوان و دوستانش ایده ای به سرشان میزند. آنها تصمیم می گیرند به شهر بزرگ بروند و چندتا زن خیابانی استخدام کنند تا با آنها خوش بگذرانند. اما همه چیز به سادگی پیش نمی رود و سرانجام با زنی آشنا می شوند که آنها را به خانه می رساند. آن زن در خانه درختی فرانک می ماند و پدر فرانک که مجرد است فکر می کند او معلم فرانک است و...
دختر خواننده جوان و مستعدی که به خاطر قتل رئیس یک کمپانی ضبط موسیقی در سال 1952 محکوم به حبس ابد در زندان شده است، سعی می کند تا خودش را با زندگی در زندان و زنان جهمنی که در آن زندانی هستند تطبیق دهد . . .