یک جادوگر جوان به نام سامانتا با یک فانی به نام «دارن» آشنا میشود و با او ازدواج میکند. او سعی میکند که از قدرتهای جادوییش استفاده نکند و مانند سایر زنها خود کارهایش را انجام دهد. این در حالی است که خانوادهٔ جادوگرش از این وصلت راضی نبوده زیرا دارن جادوگر نیست و مدام در زندگی آن دو دخالت میکنند.
"کارن"، زن جوانی از حوزه کشورهای بالتیک با ماهیگیری به نام "آنتونیو" ازدواج می کند تا از اردوگاه زندانیان فرار کند. اما زندگی در دهکده "آنتونی" به سادگی نیست و او به این وضع عادت ندارد...