یک زن اویغور که توسط پدر نظامیاش آموزش دیده، به نیویورک مهاجرت میکند و در آنجا خود را در آشپزخانههای زیرزمینی محله چینیها مشغول به کار مییابد. او به طرز سرنوشتسازی با یک سرباز جوان آمریکایی که تازه از سه ماموریت در خاورمیانه بازگشته است، روبرو میشود.
داستان سه زن به نام های کری، میراندا و شارلوت و ماجرای پیچیده زندگی و دوستی آنها در 30 سالگی که پیچیدگی آن در پنجاه سالگی به اوج خود می رسد.
یک جرم شناس بازنشسته پزشکی قانونی با یک کارآگاه جوان جاه طلب همکاری می کند تا برخی از خطرناک ترین جنایتکاران در آمریکا را به دام بیاندازد
داستان سریال درباره شخصیتی با نام مت مورداک می باشد، کسی که در کودکی بینایی خود را از دست داد اما در عوض حواس خارق العاده ای را به دست آورد. حال او در روز به عنوان یکی وکیل، و در شب به عنوان یک ابر قهرمان در نیویورک مدرن با بی قانونی مبارزه می کند...
داستان سریال درمورد مردی 200 ساله است که در سردخانهی نیویورک کار میکند و در تلاش است تا برای خلاصی از نفرین جاودانگی و ابدیت خود راه حلی پیدا کند...
سریال زندان زنان درباره ی Piper Chapman هست که نامزدی اش با Alex نزدیک به ۱۰ سال هست که به طول انجامیده ولی زندگی خوبشون ناگهان از این رو به او رو میشود . وقتی که مجبور میشود به زندان زنان برود و …
داستان در ارتباط با شبکه سازمان جاسوسی شوروی، "کا.گ.ب" است که در آن سالها در کشور آمریکا تارهای خود را تنیده بودند. البته این مورد دو طرفه بود و هر دو کشور فعالیت گُسترده جاسوسی را برای کسب اطلاعات از طرف مقابل انجام میدادند. یک مرد و یک زن توسط کمونیست ها انتخاب میشوند تا به ازدواج یکدیگر درآیند. آنها پیش از این هیچوقت همدیگر را ندیده اند و یا عشقی در بین خودشان حس نکرده اند اما بخاطر آرمان های شوروی باید ازدواج کرده و با نام و مشخصات جعلی گام به "ینگه دنیا"، "امریکا" بگذراند! حاصل زندگی آنها پس از سالها دو فرزند دختر و پسر است که به هیچ وجه از پیشینه والدینشان آگاهی ندارند. آنها در محیطی کاملا آمریکایی، با رویایی آمریکایی بزرگ شده اند. برنامه های آمریکایی را از تلویزیون دیده اند و به مدارس آمریکایی در فلب ایالات متحده، یعنی "واشنگتن" میروند. زندگی این جاسوسان تقریبا بصورت آرامی میگذرد تا آنکه ماموری از FBI به خانه ای در همسایگی این زوج جاسوس نقل مکان میکند و این چنین اوضاع هر روز بغرنج تر میشود. فعالیت های جاسوسی انها نیز با پیامی از سوی "کا.گ.ب" تشدید میشود. "رفقا به پا خیزید." (رفقا: اصطلاحی رایج در میان کمونیست هاست.)
سریال درباره یک خانواده می باشد که همگی پلیس هستند و هر کدوم در زمانی که پلیس بودند وقتشون رو صرف اجرای قانون کردند . فرانک ریگان که نقش پدر خانواده رو بازی می کنه رئیس پلیس شهر نیویورک بوده که در دوران خدمتش فردی باسیاست و با شهامت بوده . پسر بزرگش دینه قبلا سرباز در عراق بوده و الان کاراگاه خصوصی هست . دختر خانواده ارینه که بازپرش بخش قضایی در نیوروک ، الان از پدرش جدا شده و تنها زندگی می کنه . جیمی هم که کوچیکترین فردخانواده ست در رشته حقوق از دانشگاه هاروارد تازه فارغ التحصیل شده و بهخاطر اینکه کل خانواده پلیس هستند اونم به شغل خانوادگیش برگشت . دوست دختر جیمی اون تا سال اول در رشته حقوق همراهی می کنه بعد با اتفاقاتی که برای جیمی می یوفته اونم پلیس مخفی می شه که پدرش از این جریان خبر نداره …
سریال از یک فرار شروع می شود فرد جوانی ریشهای خود را می تراشد و یونیفرم مامورین زندان را می پوشد و به راحتی از زندان فوق امنیتی فرار می کند. نام این” فرد نیل کفری” است.