یک کارآگاه پلیس نیویورک در جستجوی مرد جوان و خوشتیپی است که زنان زیادی را فریب داده و آنها را به طرز فجیعی به قتل رسانده...
«استیو ریلزبک» که در حال فرار از مامورین پلیس است، در یک گروه فیلمبرداری مخفی شده و خود را بجای بدلکار گروه جا میزند.اکنون او باید میان گیر افتادن بدست پلیس و یا کشته شدن در حال بدلکاری یکی را انتخاب کند…
"پوئت" خوشحال است چون گروه راک "فرشتگان جنهمی" او را پذیرفته اند، اما زمانی که متوجه می شود آنها چقدر خشن هستند، شوکه می شود. حتی قتل هم به چشم آنها جرم بزرگی محسوب نمی شود. شرایط زمانی بحرانی تر می شود که دوست دختر رهبر گروه عاشق "پوئت" می شود و...
یک جادوگر جوان به نام سامانتا با یک فانی به نام «دارن» آشنا میشود و با او ازدواج میکند. او سعی میکند که از قدرتهای جادوییش استفاده نکند و مانند سایر زنها خود کارهایش را انجام دهد. این در حالی است که خانوادهٔ جادوگرش از این وصلت راضی نبوده زیرا دارن جادوگر نیست و مدام در زندگی آن دو دخالت میکنند.