مجموعه تمام فیلمهای حاضر در مراسم اسکار

«آيزاک ديويس» (آلن)، روشنفکر نيويورکي از بابت رابطه اش با دختري بسيار کم سن تر از خود به نام «تريسي» (همينگوي) احساس گناه مي کند از طريق دوستش «ييل» (مورفي)، با «مري» (کيتن) آشنا مي شود که زني دوست داشتني است اما فقط نقش روشنفکران را خوب بازي مي کند...

"بیلی فلین"، قهرمان سابق بوکس، اکنون به عنوان مربی اسب فعالیت دارد. او درست به اندازه ای پول در می آورد تا از پسر کوچکش "تی.جی" مراقبت کند. اما او تصمیم دارد برای ساختن آینده ای بهتر برای پسر خود، دوباره به میادین بازگردد...

«کيمبرلي ولز» (فاندا) گزارش گر تلويزيوني، براي تهيه گزارشي درباره ي انرژي به هم راه تصوير بردارش «ريچارد آدامز» (داگلاس) به يک کارخانه ي هسته اي مي روند. در اين زمان بحراني در کارخانه آغاز شده و «مهندس جک گادل» (لمون) با مديريت و عکس العمل سريع خود آن را مهار مي کند.

"نورما ری" کارگر کارخانه نساجی است که شرایط کاری غیر قابل تحملی دارد.نگرانی از این شرایط به او امکان این را می دهد تا با بازرس شرایط کار همکار شود.آنها به کمک هم تلاش می کنند با خطرات مبارزه کرده و کارخانه را با هم متحد سازند...

فیلم داستان چهار گروه از مهمانان هتل بورلی هیلز است. "مگی اسمیت" و "مایکل می" از انگلستان برای شرکت در مراسم اسکار به هتل آمده اند و...

یک موجود بیگانه یتیم از سیاره اش که در حال نابودی است، به زمین فرستاده می شود. او در زمین بزرگ شده و به اولین و بزرگترین ابرقهرمان این سیاره، یعنی «سوپرمن» تبدیل می شود...

«مایکل»، «استیون» و «نیک»، سه کارگر جوان در یک کارخانه هستند که داوطلب می شوند که به ارتش پیوسته و به جنگ در ویتنام بروند. قبل از رفتن، استیون با «آنجلا» ازدواج می کند و این مراسم عروسی، به مراسم خداحافظی آن ها نیز به حساب می آید. بعد از تجربه سختی های بسیار در جنگ، آن ها به اسارت گرفته می شوند و ...

اقتباسی از جادوگر شهر اوز که سعی دارد جوهر تجربه آفریقایی-آمریکایی را به تصویر بکشد...

وقتی پسر یکی از دو مردی که با هم زندگی می کنند اعلام می کند قصد ازدواج دارد زندگی آنها دستخوش تغییر می شود. آنها تلاش می کنند زندگی و رابطه خود را با نامزد او و خانواده اش هماهنگ کنند...

«اوا» (اولمان) که با همسرش «ويکتور» (بيورک) در خانه ي دورافتاده اي يک کشيش در نروژ زندگي مي کند و به تازگي پسر چهارساله اش را از دست داده، وقتي در مي يابد مادرش «شارلوت» (برگمن) پيانيست نامدار،عزادار محبوبش است، او را براي مدتي نزد خود دعوت مي کند...