زنی به همراه شوهر، خواهر، و شریک تجاری همسر خود به هتلی می روند که تخصص آن شعله ور کردن روابط سرد است.
«جو کوپر» (پارکر) و «داگ رمر» (استون) تلاش مي کنند تا با ابداع قوانيني جديد در بازي، همه چيز را به سود خود تغيير دهند. در نهايت، بازي تازه و عجيبي به نام «بيسکت بال» درست مي شود که قوانين آن متفاوت از بسکت بال است، اما محبوبيت فراواني مي يابد و يک برگزار کننده ي مسابقات ورزشي به نام «تد دنسلو» (بورگناين) پيشنهاد مي کند که مسابقات ليگ اين رشته ي جديد هم آغاز شود...
با زیرنویس چسبیده
«ماني» (بلايپ تروي) بايد صد هزار مارک به شخصي بپردازد؛ اما متأسفانه پول را در مترو جا مي گذارد. يک مرد ولگرد (کرول) پول را بر مي دارد. «ماني» تنها بيست دقيقه فرصت دارد تا پول را تحويل دهد اگر نه کارش زار خواهد شد. او از سر نااميدي به محبوبه اش، «لولا» (پوتنته) تلفن مي کند؛ اما آيا «لولا» خواهد توانست در عرض بيست دقيقه پول لازم را فراهم کند؟
«مايکل مايرز» بيست سال پيش گزارش قتل هايش را براي روزنامه ها مي نوشته است. يکي از آن گزارش ها مربوط به قتل زني بوده به نام «لوري استرود» (کورتيس) که در يک حادثه ي اتومبيل جان باخته؛ اما دراصل او نمرده بلکه براي اين که خود را از «مايکل» دور نگه دارد، صحنه ي دروغين کشته شدن خودش را ترتيب داده و بعد نامش را هم تغيير داده....
پسری جدید در یک شهر وارد موضوعی شیطانی درباره روش عجیب شهر در تبدیل جوانان سرکش به جوانانی سربه زیر می شود ...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
در جریان جنگ جهانی دوم، گروهی از سربازان امریکایی به پشت خطوط دشمن نفوذ می کنند تا یک سرباز چترباز بنام رایان، که تمام برادرانش در جنگ کشته شدهاند، را نجات دهند.
با زیرنویس چسبیده
یک مرد فرصتی پیدا می کند تا دختر رویاییاش از دوران دبیرستان را ملاقات کند، گرچه این ملاقات دوباره آنطور که انتظارش را دارد خوب پیش نمی رود...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«مارتين ريگز» ( گيبسن ) و «راجر مرتو» ( گلاور ) که احساس پيري به سراغ شان آمده، با مافياي چيني درگير مي شوند تا جلوي کارهاي غيرقانوني شان را در امريکا بگيرند.
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«دني وينيارد» (فورلانگ)، نوجواني سفيد پوست است که روزي با چند جوان سياه پوست درگير مي شود و موضوع را با «درک» (نورتن)، برادر بزرگ ترش که گرايشات تند نئونازي دارد، در ميان مي گذارد. «درک» بي مهابا سلاحش را بر مي دارد و به سراغ جوانان سياه پوست مي رود، آنان را مي کشد، و به سال زندان محکوم مي شود. اما در زندان، به دليل بدرفتاري زندانيان سفيد پوست با او، ديدگاهش نسبت به سياه پوستان عوض مي شود.
«ماتکو» (سوردزان) با پسر هفده ساله ي خود، «زاره» (آيديني) در کنار دانوب زندگي مي کند. او پس از يک بدبياري تجاري، به آدم تبهکار و پولداري به نام «دادان» (تودورويچ) بدهکار مي شود. «دادان» خواهري به نام «آفروديتا» (ابراهيمووا) دارد و مي خواهد او را شوهر بدهد. «ماتکو» و «دادان» قرار مي گذارند که «زاره» با «آفروديتا» ازدواج کند. اما «زاره» به دختر ديگري دل بسته است و «آفروديتا» هم منتظر مرد رؤيايي خويش است...