با زیرنویس چسبیده
نيوجرزي، زمان حال. يک سال بعد از آن که فروشگاه وسايل خانگي «کوييک شاپ» آتش گرفت و ويران شد، «دانته هيکس» (اوهالوران) و «رندال گريوز» (آندرسن) - دو رفيق سي و خرده اي ساله که ده سال در آن فروشگاه مشغول به کار بودند - در رستوران غذاي حاضري «موبي» کار مي کنند...
یک درگ کویین به کمک مردی می آید که پس از به ارث بردن کارخانه کفش پدرش، اگر می خواهد کسب و کارش را حفظ کند، باید محصولاتش را متنوع کند...
با زیرنویس چسبیده
در آیندهای نه چندان دور، یک پلیس مخفی گرفتار یک ماده مخدر خطرناک جدید می شود و در نتیجه هویت خودش را از دست می دهد...
22 دسامبر از راه رسیده و شانزده سال از زمان انقلاب سپری شده. کریسمس در شهری کوچک از راه رسیده است. "پیسکاسی" مردی سالخورده خود را برای سپراندن کریسمسی دیگر در تنهایی آماده می کند و...
با زیرنویس چسبیده
«بروک» (انيستن) و «گري» (وون) تصميم مي گيرند مثل دو دشمن در خانه جبهه بندي کنند و آن قدر بر مواضع خود پا بفشارند تا شايد يکي از آن دو به شکست اعتراف کند. اما «بروک» سرانجام پي مي برد که در واقع براي تصاحب آپارتمان و متعلقاتش نيست که مبارزه مي کند بلکه اين همه به خاطر نجات رابطه اش با مردي است که زماني او را عشق زندگي خود تصور مي کرده است...
"آندرس" چهل ساله بدون هیچ خاطره ای وارد شهری عجیب شده و با پرسیدن سوالهای بسیاری دردسرهای زیادی به وجود می آورد و...
با زیرنویس چسبیده
فیلم در مورد چندین فرد مختلف در شهر نیو یورک است که برای حل مشکلات خود در روابط جنسی به یک کلوب بنام «شورت باس» می آیند...
«ميکي»، محبوب ترين همبرگر فروشي امريکاست و «بيگ وان» پرفروش ترين نوع همبرگري است که اين فروشگاه هاي زنجيره اي را در رأس جدول موفق ترين فروشگاه هاي غذاهاي حاضري در امريکا قرار داده است. اما يک روز مديران شرکت عظيم «ميکي» باخبر مي شوند که تکه گوشت هاي يخ زده اي که به شدت هم خريدار داشته اند فاسد و آلوده شده اند؛ از اين رو مدير بازاريابي شان، «دن هندرسن» (کينير) را به مأموريت ويژه اي مي فرستند تا کيفيت گوشت ها را کنترل کند...
با زیرنویس چسبیده
داستان در پاریس اتفاق می افتد.بیست فیلم ساز هر کدام پنج دقیقه زمان دارند و بینندگان باید همه این داستانها را به هم پیوند دهند.هر قسمت با سکانس پایانی قسمت قبل آغاز می شود و با اولین سکانس قسمت بعدی تمام می شود....
با زیرنویس چسبیده
«اشلي» (لوهان) هميشه از آن دخترهايي بوده که از هر نظر شانس آورده اند. در عوض «جيک» (پاين) اصلا شانسي در زندگي نداشته، دست و پا چفلتي است و هميشه هزار تا بلا سرش مي آيد. اين دو نفر در يک، جشن بالماسکه ي پر رزق و برق به طور اتفاقي با هم آشنا مي شوند و تماسي زودگذر باعث مي شود که ستاره ي شانس شان با هم تاخت زده شود....