در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...
سروان جیک گرافتن (جانسن)، خلبان نیروی دریائی امریکا پس از مرگ مورگان مکفرسن (ریچ)، هم پروازش، بر اثر مأموریتی بد برنامهریزی شده، بر روی یک ناو هواپیمابر مستقر شده است. ̎گرافتن که به وضعیت نظامی فعلی بدبین شده، معتقد است که اگر بر جای سیاستمدارها، ادارهٔ جنگ را به دست سربازان بسپارند، پیروزی، قریبالوقوع و قطعی خواهد بود. ورجیل کول (دافو)، خلبانی بسیار با اعتماد به نفس نیز با او هم عقیده است. این دو به اتفاق، یک بمبافکن ۶ـA معروف به "مزاحم" را به پرواز در میآورند تا در مأموریتی غیر مجاز، هانوی را بمباران کنند....
ماه مه سال 1943،پایگاه نیروی هوایی آمریکا در انگلستان.چهار افسر و شش داوطلب یک هواپیمای بمب افکن بزودی بیست و پنجمین ماموریت خود را آغاز می کنند.اگر آنها ماموریت خود را به پایان برسانند اولین گروه در نیروی هوایی آمریکا می شود که تور وظیفه خود را به پایان رسانده اند...
زمانی که سه دوست از هنگ کنگ فرار می کنند تا بتوانند زندگی ای جنایتکارانه را آغاز کنند، یک اتفاق دلخراش برایشان رخ می دهد که زندگی و رابطه دوستی شان را در خطر می اندازد...
یک خلبان جوان می فهمد که شرکت حمل و نقل هوایی که در آن مشغول به کار شده در واقع زیر نظر CIA هست و در جنگ ویتنام شرکت دارد...
فیلم، داستان آخرین روزهای زندگی مربی و آموزگار افسانه ای لهستانی "یانوش کورچاک" و فداکاری او در محافظت از کودکان یتیم در خلال جنگ را روایت می کند...
سعید که بر اثر بمب های شیمیایی نابینا شده به همراه گروهی از همرزمانش برای معالجه به آلمان اعزام می شود. لیلا خواهر سعید که سال هاست در آلمان با شوهر آلمانی و پسرشان یوناس (یونس) زندگی می کند، سعید را در آسایشگاه می بیند...
صادق مشکینی (پرویز پرستویی)، فیلمبردار تلویزیون، که بسیار زیاد از جبهه و جنگ میترسد، برای اینکه بتواند از صندوق تلویزیون وام بگیرد تا خانهٔ نیمهساختهاش را تکمیل کند، باید برای فیلمبرداریِ فیلمی مستند از اسرای عراقی به منطقهٔ جنگی برود. صادق شبانه وصیتی تنظیم میکند و فردا صبح بههمراه آقای کمالی (محمود عزیزی) عازم منطقه میشود و صادق برای اینکه پایش به جبهه و منطقهٔ جنگی و خط مقدم نرسد، حوادث عجیب و غریبی رقم میزند…
با زیرنویس چسبیده