یک رقاص که کسی را در دنیا ندارد، با انجام یک کار غیر معمول شغلش را به خطر می اندازد و با یک شریک جدید برای رسیدن به موفقیت همراه شود...
«وين کامبل» نوجوان (مايرز) و دوستش، «گارت آلگار» (کاروي)، از زيرزمين خانه ي «وين» يک برنامه تلويزيوني کابلي به نام «دنياي وين» پخش مي کنند و در آن افکار شخصي خود را در باب زندگي نوجوانانه يا موسيقي «هوي متال» با مردم در ميان مي گذارند. «بنجامين آليور» (لو)، يک مدير تلويزيوني زرنگ و جاه طلب به طور تصادفي اين برنامه را مي بينيد و جلب آن مي شود...
در اواخر قرن هفدهم،"آقای دو سنت کلمبو" متوجه می شود که در مدت غیبتش همسرش را از دست داده.در غم از دست دادن همسرش،او خانه ای کوچک در باغش ساخته و زندگی اش را وقف موسیقی و دو دخترش می کند.شایعاتی درباره او و موسیقی اش پخش شده و حتی به دربار "لویی چهاردهم" می رسد و...
فیلم مشقتهای "جیمی ربیت" برای تشکیل دادن سختکوش ترین گروه موسیقی دنیا و معرفی موسیقی خود به مردم ایرلند را به تصویر می کشد...
يک پسر جوان (پيت) در حالي که از يک کيوسک تلفن خبر آزار ديدن دختري را از اوباش به پليس مي دهد، متوجه يک جفت کفش جير مي شود که بر روي سقف کيوسک مي افتد. به کمک کفش ها و موسيقي «ريکي نلسن»، او خود را يک خواننده ي محبوب موسيقي پاپ تصور مي کند و اسم «جاني سوييد» را انتخاب مي کند...
یک ظالم از آینده آمده و یک کپی از “بیل” و “تد” می سازد و آنها را برای نابود کردن نسخه های اصلی شان می فرستد...
با زیرنویس چسبیده
«ورونیکا» (ژاکوب) به کراکوف می آید و در مدرسه ی موسیقی به تحصیل آواز می پردازد، اما پس از مدتی بیمار می شود و در نخستین اجرای عمومی اش روی صحنه می میرد. در همین زمان در پاریس، «ورونیک» (ژاکوب) آرزوهایش را برای بدل شدن به یک خواننده ی حرفه ای کنار می گذارد تا معلم مدرسه شود و در ضمن گویی با نوعی تله پاتی وجود همزادش را حس می کند
با زیرنویس چسبیده
سرگذشت «جيم ماريسن»، شاعر و دانشجوي سينما، که با تشکيل گروه موسيقي «دورز»، با اشعار و صداي خودش، به شهرت جهاني دست پيدا مي کند...
مارک پسری باهوش اما خجالتی است که به تازگی به آریزونا آمده است. والدینش یک رادیوی کوتاه برد به او داده اند تا بتواند با رفقایش صحبت کند، اما او از این رادیو استفاده متفاوتی می کند...