پسری دوازده ساله به همراه مادرش هدف دو گله مخالف گرگینه قرار می گیرند،گله هایی که هر کدام انگیزه ها و خواسته های متفاوتی دارند...
روزی روزگاری دو برادر بودند که یک زن از هردوی آن ها پرستاری کرده و آن ها را بزرگ کرده بود. اولی "آزور"، پسربچه موطلایی با چشمان آبی که فرزند بانویی اشراف زده بود و دومی "آسمار"، پسربچه ای با رنگ پوست تیره و چشمانی سیاه که فرزند بانوی پرستار بود. مثل همه ی بچه های دیگه آن دو بایکدیگر جنگ و دعوا می کردند و مثل دو برادر یکدیگر را دوست می داشتند...
با زیرنویس چسبیده
فرانسوا یک فیلم ساز، سعی دارد با استفاده از الگوهایی که در ذهن دارد متوجه این شود که زن ها از چه چیزهایی بیشتر خوششان می آید...
"آندرس" چهل ساله بدون هیچ خاطره ای وارد شهری عجیب شده و با پرسیدن سوالهای بسیاری دردسرهای زیادی به وجود می آورد و...
با زیرنویس چسبیده
«اشلي» (لوهان) هميشه از آن دخترهايي بوده که از هر نظر شانس آورده اند. در عوض «جيک» (پاين) اصلا شانسي در زندگي نداشته، دست و پا چفلتي است و هميشه هزار تا بلا سرش مي آيد. اين دو نفر در يک، جشن بالماسکه ي پر رزق و برق به طور اتفاقي با هم آشنا مي شوند و تماسي زودگذر باعث مي شود که ستاره ي شانس شان با هم تاخت زده شود....
در دهه 1960 یک پلیس انسان با یک پلیس خونآشام متحد می شوند تا خونآشامی که می خواهد جنگی بین دو نژاد آغاز کند را متوقف سازند...
داستان در رابطه با یک بازی کامپیوتری عجیب غریبه که وقتی کسی گیم آور بشه به همون صورت که در بازی میمره در واقعیت می میره. اولین قربانی یک کسی است که بازیهای کامپیوتری را تست می کنه و به شرکتها میده. بعد از کشته شدنش دوستانش تصمیم می گیرند راز این بازی را کشف کنند و آنها نمی دانند که با چه خطری روبرو هستند…
دو دختر نوجوان یک پری دریایی را پیدا می کنند، و او به آن دو قول می دهد یک آرزویشان را برآورده کند، تنها بشرطی که به او کمک کنند تا به الهه اقیانوس ثابت کند که «عشق» واقعی وجود دارد.
با زیرنویس چسبیده
«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...