یک مرد روستایی بنام «گوروکنت دسای» در سال ۱۹۵۸ به بمبئی می آید، و از میان خیابان ها خود را حدی بالا می کشد که به «گورو»، بزرگترین سرمایه دار در کل تاریخ هند تبدیل می شود.
با زیرنویس چسبیده
٥٠٠ سال قبل از كشف آمريكا توسط كريستف كلمب، زني بومي در ميان بقاياي يك كشتي در هم شكسته وايكينگ ها پسر بچه اي را پيدا مي كند. او تنها بازمانده از گروه وايكينگ هايي است كه به قصد غارت دهكده هاي بوميان آنجا از كشور خود عازم قاره ناشناخته بودند. زن به كودك نام شبح داده و او را بزرگ مي كند. تنها يادگار شبح از گذشته خود، شمشيري آهنين است. سلاحي كه هنوز در ميان بوميان شناخته شده نيست. پانزده سال بعد؛ شبح تبديل به جنجگويي نترس شده است. يك روز كه براي شكار از دهكده بيرون رفته، بار ديگر وايكينگ ها از راه رسيده و اهالي را قتل عام مي كنند.
هنگامی که برادرش به قتل می رسد، یک رقصنده خیابانی به جورجیا نقل مکان می کند تا راه خود را در دانشگاه ادامه دهد. او برای یک مسابقه به تیم رقص گام برادری می پیوندد...
ريچارد پيمنتل جواني صاحب استعداد سخنوري براي جمع است. اما سرمشق او در اين کار دکتر بن پادرو به او مي گويد که تنها داشتن استعداد سخنوري کافي نيست. بايد صاحب انگيزه و ديدگاهي باشي تا سخنانت معني و ارزش داشته باشد. ريچارد که سرخورده شده، در ارتش ثبت نام کرده و به ويتنام مي رود. مدتي بعد در اثر انفجار خمپاره، شنوايي خود را تا حدود زيادي از دست داده و به وطن بازمي گردد. او اينک يک معلول به حساب مي آيد و به همين خاطر اولياي دانشگاه از پذيرش او شانه خالي مي کنند….
با زیرنویس چسبیده
ارین گرول معلم جوانی است که در سال ۱۹۹۲ و همزمان با شورشهای نژادی در شهر لس آنجلس ، برای تدریس وارد مدرسه ای می شود که فضای کلاسهای آن به چند گروه نژادی تقسیم شده است . رابطه بین شاگردان مختلف کلاس متشنج است اما ارین تصمیم می گیرد ذهنیت بچه ها را نصبت به تنفر نژادی روش کند...
ورود یک دختر تازه متولد شده باعث از هم پاشیدگی تدریجی خانواده کایرن می شود. مخصوصاً برای جاشوا (کوگان) 9 ساله، پسری عجیب و غریب که تربیت صحیح و ذائقهاش هر دو حالت شوم به خود میگیرد....
دکتر تیلور بریگز پس از مصرف یک داروی توهم زا دارای قدرتی می شود که با آن میتواند تصاویری از جرم های شرورانه را ببیند. این قدرت زمانی نگران کننده می شود که او خاطره های یک قاتل سریالی را مرور میکند که ممکن است پدرش باشد، پدری که او هرگز از وجودش خبر نداشت...
چکاسلواکی، سال 1963. "جان دایت" پس از پانزده سال از زندان آزاد می شود. او به دهکده ای متروک نزدیک مرز آلمان می رود. بوسیله فلشبک ها او داستان خود را بازگو می کند...