عناوین کشور ایالات متحده

«هانا مونتانا» یک ستاره نوجوان و خواننده ی محبوب است که برنامه هایش در رده ی سنی نوجوانان فوق العاده محبوب است و اینک پدرش قصد دارد او را به تعطیلات ببرد. هانا تصور میکند آن‌ها به شهری بزرگ مثل نیویورک یا به مراکز بزرگ تفریحی خواهند رفت. اما پدرش او را به یک مزرعه ی دورافتاده در روستایی کوچ میبرد تا او را با دنیایی دیگر آشنا کند. زندگی در مزرعه باعث ماجراهایی جالب برای هانا می شود...

پسر جوانی وارد معامله ای با جادوگران می شود و بعد از اینکه او را به یک موش کوچک تبدیل کرده اند، سعی دارد جلوی آن ها را بگیرد...

«نیک پولووسکی» ( کلینت ایست وود ) که در حال کار بر روی پرونده ای برای گیر انداختن تبهکاری آلمانی است، مجبور می شود با یک پلیس تازه کار ( چارلی شین ) بر روی این پرونده کار کند...

دو دوست اهل بروکلین مجبور می شوند محموله پول مافیا را به استرالیا برسانند.اما هنگام عکاسی از یک کانگرو یکی از آنها ژاکتی قرمز روی آن می گذارد.وقتی کانگرو پا به فرار می گذارد آنها متوجه می شوند پول مافیا در آن ژاکت بوده و...

“جسیکا شپرد” زنی است که پدرش در گذشته به قتل رسیده است ، اکنون یک افسر پلیس است. و با ماجرای جنایی عجیبی که همه جا ردی از خودش هست مواجه میشود و

«ف. و. مورنا» (مالکوويچ) خيال دارد نسخه اي سينمايي از «دراکولا»ي «برام استوکر» را بسازد. «ماکس شرک» (دافو)، ايفاگر شخصيت «کنت اورلاک» پيرو روش بازيگري «استانيسلافسکي» است و فقط در صورتي در گفت و گوها شرکت مي کند که کاملا در جلد شخصيتش فرو رفته باشد. اما بقيه ي بازيگران اصلا آمادگي بازي واقع گرايانه را ندارند...

سال 1910. «هلن» (بانم کارتر) و «مارگارت اشلگل» (تامپسن) با برادرشان، «تيبي» (راس ماگنتي) با خانواده ي «ويلکاکس» آشنا مي شوند. «خانم ويلکاکس» (ردگريو) با «مارگارت» طرح دوستي مي ريزد و هنگام مرگ وصيت مي کند که ملک روستايي هواردز اند به «مارگارت» برسد. اما «هنري ويلکاکس» (هاپکينز) و بچه هايش وصيت نامه را از بين مي برند و پس از چندي «هنري» به «مارگارت» پيشنهاد ازدواج مي دهد.

استفانی، دانشجویی که از یک کابوس خشونت آمیز تکراری رنج می برد، به خانه برمی گردد تا تنها کسی را که ممکن است بتواند این چرخه را بشکند و خانواده اش را از مرگ وحشتناکی که ناگزیر در انتظار همه آنهاست، نجات دهد، پیدا کند.

داستان فیلم برمیگردد به دهه 80 میلادی زمانی که مسیر زندگی لوید و هرری در دبیرستان به یکدیگر گره میخورد...

مادر و دختری عزادار، پس از فوت پدر خانواده، برای بازگرداندن او از مرگ، جانشان را با انجام یک آیین رستاخیز بی‌رحمانه به خطر می‌اندازند.