دنیای سری بازی های ویدیویی Halo در هفت انیمیشن کوتاه از بزرگترین کارگردانان و استودیوهای انیمیشن ژاپن گسترش یافته است...
کارما زمانی وارد بازی می شود که یک صاحبخانه ثروتمند توسط دادگاه دستور می دهد در ساختمان کثیفی که او اداره می کند زندگی کند....
روزی روزگاری، هارو (۲۵ ساله) که در یک کتابفروشی کار میکرد، با تاکاشی (۴۵ ساله) که چند سال قبل او را از خودکشی جلوی قطار نجات داده بود، دوباره ملاقات می کند . تاکاشی به هارو شغلی پیشنهاد می کند . روز دیگری، هارو از دیدن یوکیکو (۴۰ ساله) که روی نیمکتی در مقابل ایستگاه قطار نشسته بود، نگران می شود و با او صحبت می کند. این گفتگو باعث می شود که آنها سفر کوچکی را با هم داشته باشند...
داستان مهندسی که پس از مشاهده اولین تارهای سفید مو بر سرش، 6 روز از همسر، پسر و محل کارش مرخصی می گیرد، ماشینی اجاره می کند و با افراد مختلف ملاقات می کند...
یک تصادف غم انگیز منجر به نابینایی آکاری می شود، اما او به زندگی و لذت های کوچکتری که می تواند برای آن بپردازد می چسبد. آکاری خانواده خود را نیز از دست داده است. او با روی یک کیک بوکسور سابق ملاقات می کند، آن دو شروع به صحبت می کنند. روی نیز گذشته ای دارد و با بیشتر افراد جامعه ارتباطی ندارد. همه چیز دست به دست هم می دهند و آنها نسبت به یکدیگر علاقه پیدا می کنند ...
دختری به نام “موئه ساساکی” پس از مرگ پدرش به شهر مادرش نقل مکان می کند. در مدرسه جدیدش، “موئه” به سختی با همکلاسیهایش کنار میآید و تنها می ماند. او با آتش نشان “کیوسوکه ابیهارا” آشنا می شود و عاشق او می شود. به خاطر او، شخصیت “موئه” روشن تر می شود. اما رابطه عاشقانه آن ها پیشرفت چندانی ندارد ...
داستانی در مورد زندگی Norimichi Shimada و دوستانش Yusuke ، Miura ، Jun’ichi که در شهر Moshimo زندگی می کنند. آنها برنامه ای آتش بازی به راه خواهند انداخت تا جواب سوال های پیش آمده خود را در یابند. در طی داستان جدایی و پیوندهای بسیاری میان این دوستان بر اثر اتفاقات مختلف به وجود می آید. Nazuna Oikawa همکلاسی Norimichi Shimada که بسیار زیباست سعی میکند علاقه خود را Jun’ichi نشان دهد این کار او باعث می شود رابطه بین دوستان به خصوص بین Norimichi Shimada و Jun’ichi کمرنگ تر شود و او مجبور شود شهر را ترک کند. اما در انتهای داستان شما شاهد یک اتفاق جالب خواهید بود…
آکمی یوشیکاوا متوجه می شود که کل دفتر او در یک حلقه زمانی گیر کرده است و همان هفته کاری پر استرس را بارها و بارها تکرار می کند. او به همراه همکارانش باید دریابید که چگونه حلقه را بشکند...