با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
"جی دیکسیت" و بهترین دوستش "علی" تلاش می کنند دزدی بین المللی که به نام "آقای ای" شناخته می شود را دستگیر کنند...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
یک مرد ساده از بمبئی بنام «ویجی» (شاهرخ خان)، توسط پلیس به کار گرفته میشود تا به جای یک تبهکار حرفه ای بنام «دون» (شاهرخ خان)، که چهرهای مشابه او دارد، وارد یک باند قاچاق شود. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود و کارآگاهی که با او در ارتباط بوده کشته می شود. اکنون ویجی خودش به تنهایی باید هویت واقعی اش را اثبات کند.
با زیرنویس چسبیده
سال ۱۹۲۰، در یک بیمارستان در لس آنجلس مرد مجروحی برای هم اتاقی خود که دختره بچه ای با دست شکسته است داستان عجیب درباره ۵ قهرمان مرموز را تعریف میکند…
"گوگول" پسر یکی از مهاجران هندی که در آمریکا متولد شده است می خواهد جای خود را در میان دوستان نیویورکی خود باز کند اما خانواده اش تمایل دارند او به راههای سنتی شان پایبند بماند...
با زیرنویس چسبیده
داداش مونا گردن کلفتي که براي لاکي سينگ کار ميکند، يکي از طرفداران پر و پا قرص صداي يک گوينده راديو به نام جانوی است. بعد از اعلام برگزاري مسابقه راديويي که جايزه آن حضور در استوديو و گفتگوي حضوري با جانوی است، مونا چند استاد دانشگاه را ميدزد و با جواب هايي که از آنها ميگيرد، مسابقه را ميبرد. روز موعود فرا ميرسد، مونا به ايستگاه راديو ميرود و با ديدن جانوي عاشق او ميشود و ...
«دِو» (شاهرخ خان) در آمریکا زندگی می کند و یک بازیکن فوتبال است. او با «ریا» (پریتی زینتا) ازدواج کرده که بعنوان مدل با یک مجله کار می کند. دِو از ناحیه پا مسدوم میشود و در حالی که مجبور است تمام مدت را در خانه بماند، به ریا وابسته می شود. طولی نمی کشد که او به همسرش مشکوک می شود و فکر می کند او با مردی بنام «ریشی» (آبیشک باچان) ارتباط دارد.
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
وکیلی بنام «راگونات میشرا» ازدواج دخترش «دالی» را با مردی بنام «راجان» ترتیب داده است، در حالی که می داند دختر در واقع «آمکارا شوکلا» را دوست دارد...
کریشنا پسر روهیت با قدرتهای فرازمینی متولد می شود و چه می شود اگر کسی در صدد سو استفاده از قدرت های او برآید...
یک مرد جوان غرق در بدهی، اقدام به خودکشی می کند، اما نجات پیدا می کند و متوجه می شود که شانس او در نهایت تغییر می کند...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«زوني» (کاجول)، دختري کشميري که از کودکي بينايي اش را از دست داده، با مردي به نام «ريحان» (عامرخان) ازدواج مي کند. «ريحان» راهي براي درمان «زوني» مي يابد اما وقتي پس از عمل، «زوني» چشم هايش را باز مي کند، ساعتي از کشته شدن «ريحان» در يک عمليات تروريستي گذشته است...