سه خواننده- «تيک / ميتسي» (ويوينگ)، «آدام / فيليشيا» (پپرس) و «برنادت» (استامپ)- سوار بر اتوبوس مدرسه ي پر نقش و نگاري که «پريسيلا» نام دارد، به مناطق دور افتاده ي صحراي استراليا مي روند و برنامه اجرا مي کنند.
با زیرنویس چسبیده
مادر "بابی" او را به مدت سی سال در خانه نگاه داشته و او را متقاعد کرده هوای خارج خانه سمی است.اما پس از دیدار با پدر خود،شرایط او را وارد دنیای خارج می کند،دنیایی که کاملا نسبت به او غریبه است...
با زیرنویس چسبیده
در اواسط قرن نوزدهم، «ايدا» (هانتر)، زن اسکاتلندي لال و دختر کوچکش «فلورا» (پاکويين)، به زلاند نو فرستاده مي شوند تا طبق قرارهايي که پدر «ايدا» گذاشته، او با «استوارت» (نيل)، زمين دار محلي ازدواج کند. «استوارت» از همان آغاز نظر خوشي به پيانوي بزرگ «ايدا» ندارد. در حالي که «جرج» (کايتل)، مباشر «استوارت» درخواست مي کند تا «ايدا» به او درس پيانو دهد و «استوارت» نيز رضايت مي دهد.
یک رقاص که کسی را در دنیا ندارد، با انجام یک کار غیر معمول شغلش را به خطر می اندازد و با یک شریک جدید برای رسیدن به موفقیت همراه شود...
ساکنان جادویی جنگل بارانی به نام “فرن گالی” برای نجات دادن خانه شان میجنگند؛ خانه ای که در معرض خطر واقعه نگاری و نیروی ویرانگار “هکسوس” قرار دارد ...
یک پسر انگلیسی که در طول جنگ جهانی دوم در آفریقا زندگی می کند، با مهارت خود در بوکس، در زمان جنگ به نماد امید تبدیل می شود...
در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...
داستان زندگی یک عکاس نابینا که به دنبال یک خدمتکار است اما با سر رسیدن کارگر رستوران همه چیز به هم می ریزد...
با زیرنویس چسبیده
«دنی» به مدرسه شبانه روزی فرستاده می شود و با وجود سخت گیری های معلمان و مسئولان مدرسه رابطه ای را با یک دختر آفریقایی از مدرسه ای دخترانه آغاز می کند...