گروهی از افسران پلیس با روش های خاصی یک جنایتکار خطرناک را تعقیب می کنند تا از غوطه ور شدن مارسی در حمام خون جلوگیری کنند.
دانشآموزان Yoo Il High که در «بازی مافیا» نفرینشده مرگبار گرفتار شدهاند، باید این بازی را انجام دهند تا زنده بمانند، در حالی که رازهای پشت نفرین را کشف کنند.
آیریس که برای امرار معاش در کنار خواهر دوقلویش عروسک می کشد. آیریس با سیلاس آشنا می شود و سپس به لوئیس فرصتی برای فرار و شروع یک زندگی جدید به او پیشنهاد می شود. برای این کار، او باید خواهرش را رها کند.
به عنوان یک داوطلب در بنیاد بی اوغلو، زینب یک معلم ایده آل است. این واقعیت که زینپ با همه متفاوت است، اونور، وارث خانواده بی اوغلو را تحت تاثیر قرار می دهد و این دو در نهایت ازدواج می کنند. زمان تمام رازهای خانواده بی اوغلو را نشان خواهد داد، زینب و اونور باید برای عشق خود در این خانه که تبدیل به قفس طلایی می شود بجنگند.
ایساکو هرگز نخواست که دختر یک رئیس یاکوزا باشد، اما زمانی که پدر و مادرش در یک تصادف رانندگی در 5 سالگی جان باختند، پدربزرگ گانگسترش او را پذیرفت و او را به عنوان عضوی از قبیله بزرگ کرد. ایساکو پس از سالها دوری از همکلاسیهایش به دلیل روابط خانوادگیاش، سرانجام آماده است تا اولین دوره دبیرستان خود را انجام دهد، یک زندگی عادی داشته باشد و حتی شاید عشق پیدا کند... تا اینکه خدمتکار خانواده وفادار و قیم فداکار ایساکو، 26- کیای یک ساله درست در کنار او وارد دبیرستان می شود و عهد می بندد که از او در برابر همه موارد فوق محافظت کند! حالا او یک زره زنجیر کش و تپانچه دار شوالیه درخشش(؟) برای مقابله با آن دارد، و علاوه بر آن در دبیرستان مشغول به کار است؟ یک خانم جوان چه کار کند؟!
هان یی جو مطمئن نیست زندگی اش کجا رفته است. زمانی که وارث یک بازرگان ثروتمند تجاری بود، اکنون یک زن خانه دار معمولی است که دغدغه اصلی اش زن و شوهر شوهرش و کارهای خانه است. با این حال، وقتی میبیند که همسرش به خواهر ناتنیاش اعتراف میکند، اوضاع به سمت تراژیکتر میرود. او که ویران شده فرار می کند، اما ماشینی با او برخورد کرده و کشته می شود. اما وقتی چشمانش را باز می کند، متوجه می شود که یک سال پیش در گذشته، قبل از اینکه زندگی اش خراب شود، بیدار شده است. یی جو با دادن یک شانس دوباره برای زندگی، عهد انتقام می گیرد و مصمم است همه چیزهایی را که از دست داده است پس بگیرد.
پانزده سال پس از گیر افتادن در جزیرهای دورافتاده، یک خواننده مشتاق دوباره وارد جامعه میشود - برای دنبال کردن رویای خود برای تبدیل شدن به یک دیوا، دست از کار نمیکشد.
یاسمین یک زن جوان پر جنب و جوش و با اعتماد به نفس است که شوهرش را در دوران بارداری از دست داده و برای حمایت از دخترش تلاش می کند. فیدان زنی محتاط و مضطرب است که به شدت از دختر خود محافظت می کند و همیشه از بالای شانه او به دنبال خطری نادیده است. وقتی یاسمین دخترش را در یک مرکز خرید شلوغ از دست می دهد، این فیدان است که آنها را دوباره جمع می کند. این ملاقات تصادفی مسیر زندگی آنها را تغییر می دهد. دیری نمی گذرد که یاسمین و فیدان ناخواسته خود را درگیر جنایتی می کنند که آنها را در چشمان توپراک قرار می دهد. راز مشترک آنها آنها را به هم پیوند می دهد، زیرا یاسمین و فیدان باید برای زنده ماندن و پاک کردن نام آنها همکاری کنند. این دو زن که در شرایط عادی هرگز نباید همدیگر را ملاقات می کردند، اکنون تنها امید یکدیگر هستند.