Orestes در طول همهگیری به جزیرهای کوچک سفر میکند تا جشنواره موسیقی را از ابتدا برپا کند. او در مواجهه با جامعه کوچک جزیره، خود را درگیر یک داستان عاشقانه افراطی می بیند.
داستان گروهی متشکل از پنج بیمار لاعلاج در آسایشگاه برایت کلیف که در نیمهشب دور هم جمع میشوند تا داستانهای ترسناک خود را به اشتراک بگذارند.
محوریت این انیمه بر روی دانشآموزی به نام آساهی کاشیواگی است که یک روز صبح در راه مدرسه با تصادفات غیرعادی روبرو میشود - همه اینها مطابق با ثروت مبهمی تلویزیونی است که او آن روز صبح تماشا کرده بود و همه با یک برخورد ناگوار با یک نفر به پایان رسید. دختر اتفاقاً همه دخترانی که او ملاقات می کند دانش آموزان یا معلمان جدید مدرسه او هستند. شناخت قبلی آساهی از دختران، او را به سوء ظن یوشیو، که خود را "دوست آساهی" معرفی می کند، می کند. بعد از مدرسه، او یک نامه عاشقانه در کمد کفشش پیدا می کند که به او می گوید دوباره طبق بخت صبحگاهی به درخت گیلاس پشت مدرسه بیاید. آساهی به سمت درخت شکوفه گیلاس می رود تا ببیند چه چیزی در انتظارش است.
وارد شوید: یکسری از افراد باحال که به نظر میرسند به آن تخطی غیرقابل دسترس رسیدهاند. اما بیایید واقعی باشیم - آنها حقیقت ندارند. آنها فقط یک دسته از دمدمی ها هستند که این کار را انجام داده اند. پس بنشینید، کمی پاپ کورن بردارید و از تماشای چند پسر احمق که سعی می کنند هر روز در تمام طول روز باحال به نظر برسند، لذت ببرید. «Play It Cool, Guys» مجموعهای سرگرمکننده از داستانهایی است که در آن مردانی با قسمتهای مساوی سرد و قسمتهای مساوی به طرز شگفتانگیزی ناهنجار هستند.
هیتوری گوتو، بوچی چان دختری است که آنقدر درون گرا و خجالتی در اطراف مردم است که همیشه صحبت هایش را با آه... آغاز می کرد. گروه چون فکر میکرد این میتواند فرصتی باشد حتی برای کسی که مثل او خجالتی هم بدرخشد. اما از آنجایی که او هیچ دوستی نداشت، در نهایت هر روز شش ساعت به تنهایی گیتار تمرین کرد. او پس از تبدیل شدن به یک نوازنده ماهر گیتار، ویدیوهایی از خود در حال نواختن گیتار را با نام «قهرمان گیتار» در اینترنت آپلود کرد و در مورد اجرا در کنسرت جشنواره فرهنگی مدرسهاش خیالپردازی کرد. اما او نه تنها نتوانست هیچ هم گروهی پیدا کند، قبل از اینکه بداند، او در دبیرستان تحصیل می کرد و هنوز هم نمی توانست یک دوست مجرد پیدا کند! او واقعاً در آستانه تبدیل شدن به یک گروه بسته بود، اما یک روز، نیجیکا ایجیچی، درامر گروه Kessoku Band، به سراغ او رفت. و به همین دلیل، زندگی روزمره او کم کم شروع به تغییر کرد...
نه چندان دور از شهر دومینا، شیلو، پسری زندگی می کند که مدام صدایی را در رویاهای خود درباره ماموریتی که باید انجام دهد می شنود. اما مشخص نیست که او برای چه ماموریتی مورد نیاز است. همه چیز با ملاقات او با دو جومی تغییر می کند، نژادی که به دنبال سنگ های قیمتی منحصر به فرد آنها است، زیرا حملات ناگهانی علیه جومی ها رخ می دهد. رویای او، تلاش او، روشن می شود - به جومی ها و سنگ های قیمتی آنها کمک کنید!
DNA، جوهر زندگی، اکنون می تواند تغییر یابد. نه تنها توسط ژنتیک دانان هاروارد و شرکت های چند میلیارد دلاری، بلکه توسط بیوهکرهای مرتد که از گاراژهایشان کار می کنند.
در میان شروع آندروپوز، یک مرد خانواده 50 ساله وسواس زیادی برای تغییر پیدا می کند و تصمیم می گیرد به دنبال خوشبختی برود. سپس آن را به طور کامل جمع می کند.
وقتی لیدی الیانا کتاب دوست را مشاهده می کند که شاهزاده کریستوفر - که فقط نامزدش است - با یک بانوی نجیب دیگر همکاری می کند، متوجه می شود که شایعات اخیر باید درست باشد. شاهزاده کسی را دارد که واقعاً دوستش دارد، به این معنی که لغو نامزدی آنها اجتناب ناپذیر است و به سرعت نزدیک می شود. چیزی که او متوجه نمی شود این است که این فقط یک موج سطحی است - یکی از بسیاری از مواردی که حقیقت در آن عمیق است، در توطئه ای فراتر از تصور او!