یک مدیر تبلیغاتی که زندگی پرفشاری دارد و از محیط کار و روابط شخصیاش ناراضی است، پس از دیدار با یک شفادهنده، کنترل خود را از دست داده و بیپرده هر آنچه را در ذهنش است بیان میکند.
یک نوجوان از طبقه متوسط جامعه از خانه فرار می کند و تصمیم می گیرد به عنوان یک فاحشه تلفنی مشغول به کار شود. در مدت کوتاهی ، او برونا سرفستیستینا می شود و پس از نوشتن برنامه روزانه خود در یک وبلاگ ، به بدنامی شهرت می یابد.