تیم پس از خودکشی برادرش شان، از مراسم تدفین او فیلم میگیرد و در این حین متوجه میشود که شان به شدت پیگیر یک افسانه اینترنتی درباره یک آزمایش سری و شکستخورده دولتی در زمینه کنترل ذهن بوده است.
عدنان که یازده سال پیش همسرش را از دست داد، تمام توجه خود را معطوف دخترش نیهال و پسرش بولنت کرد. عدنان که در یکی از برجستهترین عمارتها در امتداد بسفر در استانبول به همراه پسر یکی از بستگانش بهلول و پرستار بچههایش زندگی میکند، با بیهتر آشنا میشود که او نیز دختر یک زوج اجتماعی است، او بسیار شیک و زیبا است، هر کسی که او را ملاقات میکند مات و مبهوت میشود. به او حسادت می کند و عاشق او می شود. در حالی که به دنبال آرامش، امنیت و خوشبختی در عمارت عدنان است و...