دانشجویی به استانبول سفر میکند و در خانه صمیمیترین دوستِ سابق مادرش اقامت میگزیند. اما به دلیل تفاوتهای فرهنگی، نمیتوانند با یکدیگر کنار بیایند.
حتی شانس هم بدون گم شدن در توزلویاکا نمیگذرد، اما با سر در میان کسانی که همدیگر را به عنوان برادر انتخاب کردهاند فرو میرود... این بار، سفر امید آغاز شد... باعث شد تا هر خیابانی را که رد میکردند، هر کسی را که نام میبردند، لمس کنند. تشنه ظلم، بی عدالتی، عشق بودند... این داستان همه بود.