محسون یک پیک موتوری در استانبول است.او با کلی بدهی به دنبال راهی برای خروج از این وضعیت خود می گردد. یک روز به طور اتفاقی بزرگترین استعدادش را کشف می کند و تصمیم میگیرد تبدیل به یک جیگولو شود. مدیر برنامه هایش هم دوستش لیلا، که یک بازاریاب ناموفق است.
یونکا، یک مادر جوان در اواسط بیست سالگی است که سعی می کند با کوچکترین دخترش ساره زندگی را حفظ کند. او از یک سو به تنهایی با سختی های زندگی دست و پنجه نرم می کند، از سوی دیگر با پرونده حضانت پدر بیولوژیک ساره دست و پنجه نرم می کند. وقتی همه چیز به بن بست می رسد، او پیشنهاد تغییر زندگی را دریافت می کند. اکنون زندگی جدیدی برای یونکا آغاز می شود. اما او نمی داند که; در حالی که از باران فرار می کند، گرفتار تگرگ می شود.
تعقیب و گریز بین رهبر مافیا کارتال که “محافظ” چینگیراکلی (نام محله کارتال به معنی مار زنگوله دار) است و افه، کمیسر بی باک اداره آگاهی بخش جرم های سازماندهی شده، با یک پرونده قتل وارونه می شود. مسیرهایی که برای دستگیری قاتل طی می کنند، آنها را به نامی می رساند که هرگز حدس نمی زنند.