ساکتیول، رهبر یک گروه خلافکار، کودکی به نام آماران را پس از نجاتش در یک نزاع باندی به فرزندی میگیرد. سالها بعد، ساکتیول هدف سوءقصد قرار میگیرد و به آماران مشکوک میشود. این ظن، زمینهساز درگیریای پیچیده بر سر وفاداری و انتقام بین آن دو میشود.
پسر 15 ساله ای که در ویرانور زندگی می کند، مورد اصابت صاعقه قرار می گیرد و به کما می رود. پس از بهبودی، او به تدریج متوجه می شود که دارای ابرقدرت رعد و برق و کنترل ذهن است...
یک مهندس نرم افزار برای خدمت به کشور و سرمایه گذاری در رفاه کشور به هند می آید. چند نفر از مقامات و سیاستمداران فاسد سعی می کنند جلوی او را بگیرند در حالی که او تلاش می کند برای فقرا خیری کند...