در این فیلم سه داستان با سه شخصیت متفاوت که هر سه آنها را "کارلو وردون" بازی میکند روایت می شود. داستان اول درباره جوانی بی دست و پاست که با یک توریست اسپانیایی در رم آشنا می شود، دومی درباره مردی است که سفری را به شرق با یک چمدان پر از جوراب زنانه و خودکار آغاز می کند و داستان سوم درباره مردی هیپی می باشد که پدرش سعی میکند او را برای برگشت به خانه متقاعد کند.
جیانی،نیکولا و آنتونیو در سال 1944 هنگام جنگیدن با نازیها تبدیل به دوستان نزدیک هم می شوند.پس از پایان جنگ آنها که سرشار از خیال هستند سر و سامان می گیرند.فیلم داستان زندگی آنها و رویاروییشان با مشکلات است...
یک ایتالیایی خوش اخلاق اما بدشانس دائماً در شرایط سخت قرار می گیرد، اما هرگز روحیه مثبت خود را از دست نمی دهد...
ساباتا، استاد تنفگدار وارد شهر هابسونویل می شود. آنجا توسط شخصی بنام مکنتاک اداره می شود که از شهروندان مالیات می گیرد تا آیندهی شهر را بسازد. اما شاید او قصد فریب دادن مردم را دارد و کار دیگری با پول ها میکند...