در دنیا دو هدبند وجود دارد ( شماره 1 و شماره 2). صاحب هدبند شماره 1 مقام خدای گانگسترها را دارد و کسی به غیر از صاحب هدبند شماره 2 نمی تواند با او مبارزه کند. صاحب هدبند شماره 2 در پی کشتن صاحب هدبند شماره 1 می باشد و هر انسانی می تواند با صاحب هدبند شماره 2 مبارزه کند. افرو از کوچکی در پی گرفتن انتقام از مردی است که با کشتن پدرش هدبند شماره 1 را از او گرفته و در این راه با افراد زیادی مبارزه می کند...
با زیرنویس چسبیده
ویلبور، خوکی است که ترس از این دارد در آخر کار ممکن است جای او روی میز غذاخوری انسان ها باشد . او سعی میکند با کمک دوست عنکبوتش شارلوت از این اتفاق جلوگیری کند...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
زمانی که صاحب مزرعه اقدام به ترک مزرعه اش می کند، حیوانات مزرعه شروع می کنند به بازی کردن و آواز خواندن و رقصیدن. اما اوضاع نمی تواند تا ابد به همین شکل ادامه یابد. نهایتا کسی باید پا پیش بگذارد و امورات مزرعه را در غیاب صاحبش اداره کند...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
داستان پسر بچه ای 10 ساله با نام لوکاس که عازم سفری عجیب شده است که طی این سفر او با قدرت جادویی مورچه ها به سایز و شکل و شمایل آنها در می آید و محکوم می شود که به مانند آن ها زندگی کند. از این سفر لوکاس درس های مهمی درباره زندگی می آموزد که ...
هنگامی که مهاجمان چیتاوری در پادشاهی آفریقایی واکاندا مشاهده می شوند، انتقام جویان مخفیانه وارد کشور برای تحقیق می شوند...
"لکس لوتر" که از موفقیتها و محبوبیت عمومی "سوپرمن" خشمگین شده است، اتحادی خطرناک با "برینیاک" تبهکاری کامیپوتری تشکیل می دهد. با استفاده از سلاحی پیشرفته و موادی از فضایی دوردست آنها تلاش می کنند مرد پولادین را شکست دهند...
شیری نوجوان به طور اتفاقی از باغ وحش نیویورک به آفریقا منتقل می شود.اینک دوستان او از باغ وحش باید تفاوتهای خود را کنار بگذارند تا به او کمک کرده و به باغ وحش بازگردانند...
با زیرنویس چسبیده
ژنرال فیوری برای مقابله با یک تهدید بیگانه، تیمی از ابرقهرمانان را به رهبری کاپیتان آمریکا که اخیراً احیا شده است، گرد هم می آورد...
انیمیشن اینگونه آغاز می شود که "تد" متصدی موزه بلومزبری، توسط صاحب موزه به ماموریتی فرستاده می شود تا مجسمه ای گمشده به اسم زاگاوا را پیدا کند و بدین گونه موزه را از ورشکست شدن نجات بدهد...
"بن"، پسر ده ساله بازیگوش به فصل تعطیلات رسیده. او تمام سال را برای این تعطیلات برنامه چیده بود که با پدر بزرگش خوش بگذراند. اما بعد از این که سوار ماشین پدر بزرگش می شود دختر عموی خود را نیز که هم سن اوست و برای تعطیلات با پدر بزرگ آمده است را می بیند. بن که تمام نقشه هایش را برای تعطیلات نقش بر آب می دید، شروع به بحث می کند. خلاصه "بن" و بقیه وارد جنگل می شوند. اما بن از بقیه جدا شده و به سمت داخل جنگل می رود. ناگهان شهاب سنگی به سوی او می آید و به زمین بر خورد می کند. "بن" با تعجب به سمت آن شهاب سنگ می رود و می بیند که آن شهاب که بیشتر به یک توپ فلزی شبیه بود باز شده و ساعت مچی ای درون آن می باشد. او با تعجب دستش را به سمت ساعت دراز می کند که...