خوسلا یک مرده سطح متوسط جامعه میباشد وی روزی کابوسی میبیند که در حال مرگ هست و هیچ کس به مرگش اهمیت نمیدهد نه فرزندانش و نه همسایه هایش بنابراین تصمیم میگیرد …
با زیرنویس چسبیده
سال ۱۹۲۰، در یک بیمارستان در لس آنجلس مرد مجروحی برای هم اتاقی خود که دختره بچه ای با دست شکسته است داستان عجیب درباره ۵ قهرمان مرموز را تعریف میکند…
"گوگول" پسر یکی از مهاجران هندی که در آمریکا متولد شده است می خواهد جای خود را در میان دوستان نیویورکی خود باز کند اما خانواده اش تمایل دارند او به راههای سنتی شان پایبند بماند...
با زیرنویس چسبیده
داداش مونا گردن کلفتي که براي لاکي سينگ کار ميکند، يکي از طرفداران پر و پا قرص صداي يک گوينده راديو به نام جانوی است. بعد از اعلام برگزاري مسابقه راديويي که جايزه آن حضور در استوديو و گفتگوي حضوري با جانوی است، مونا چند استاد دانشگاه را ميدزد و با جواب هايي که از آنها ميگيرد، مسابقه را ميبرد. روز موعود فرا ميرسد، مونا به ايستگاه راديو ميرود و با ديدن جانوي عاشق او ميشود و ...
«دِو» (شاهرخ خان) در آمریکا زندگی می کند و یک بازیکن فوتبال است. او با «ریا» (پریتی زینتا) ازدواج کرده که بعنوان مدل با یک مجله کار می کند. دِو از ناحیه پا مسدوم میشود و در حالی که مجبور است تمام مدت را در خانه بماند، به ریا وابسته می شود. طولی نمی کشد که او به همسرش مشکوک می شود و فکر می کند او با مردی بنام «ریشی» (آبیشک باچان) ارتباط دارد.
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
وکیلی بنام «راگونات میشرا» ازدواج دخترش «دالی» را با مردی بنام «راجان» ترتیب داده است، در حالی که می داند دختر در واقع «آمکارا شوکلا» را دوست دارد...
کریشنا پسر روهیت با قدرتهای فرازمینی متولد می شود و چه می شود اگر کسی در صدد سو استفاده از قدرت های او برآید...
یک مرد جوان غرق در بدهی، اقدام به خودکشی می کند، اما نجات پیدا می کند و متوجه می شود که شانس او در نهایت تغییر می کند...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«زوني» (کاجول)، دختري کشميري که از کودکي بينايي اش را از دست داده، با مردي به نام «ريحان» (عامرخان) ازدواج مي کند. «ريحان» راهي براي درمان «زوني» مي يابد اما وقتي پس از عمل، «زوني» چشم هايش را باز مي کند، ساعتي از کشته شدن «ريحان» در يک عمليات تروريستي گذشته است...
در هند، تیلو قدرت پیش بینی آینده را دارد. وقتی که پدر و مادرش توسط راهزنان کشته میشوند تیلو دزدیده میشود ولی فرار میکند و توسط زنی که ملکه آیین سنتی ادویه هاست بزرگ میشود. تیلو بانوی ادویه ها میشود و با سه قانون اساسی به بازار ادویه های سانفرانسیسکو فرستاده میشود: با کمک ادویه ها به مشتریانش کمک کند تا فقط آنها و نه خودش، به خواسته هایشان برسند، هرگز مغازه را ترک نکند، و کسی پوستش را لمس نکند و...